کلیات
«رضاخان میرپنج» بنیانگذار سلسله پهلوی «پهلوی» قبلاً اسم خانواده میرزا محمود خان، عضو وزارت پست و عنوان تلگرافی بانک شاهنشاهی بود که رضاخان از شباهت آن استفاده کرد و بر خود گذاشت. در سال ۱۲۵۶ش. (۱۲۹۵ق.) در دهکده "آلاشت" از توابع "سواد کوه" در استان مازندران به دنیا آمد. او از یک خانواده نظامی ترکزبان و گمنام در مازندران بود. پدرش «داداش بیگ» به ایل «پالانی» منسوب بود. زمانی که او طفل شیرخوارهای بود، پدر را از دست داد و همراه مادر از سواد کوه به تهران آمد.
ورود رضاخان به قزاقخانه
او به تشویق داییاش "ابوالقاسم" و نیز به سبب سختی معیشت، حدود سال ۱۲۷۱-۱۲۷۲ یعنی در ۱۵ سالگی به قزاقخانه پیوست. اشرف پهلوی مدعی است که پدرش در سن ۱۶ سالگی وارد بریگاد قزاق شد و در سلک نظامیان در آمد. مهدی بامداد، ورود رضاخان را به خدمت قزاقخانه در سن ۲۲ سالگی ذکر میکند و معتقد است، وی قبل از این در فوج سواد کوه، مشغول کار شده بود.
نشان دادن استعدادها
به تدریج در سالهای بعد، همه او را سربازی شجاع میشمردند. فرماندهان عالیرتبه، یکی بعد از دیگری، وی را در لشکرکشیهای خود برای سرکوب شورشهای ایالات، همراه میبردند.
رضاخان تا یک سال قبل از کودتای «سوم حوت ۱۲۹۹» ـ. که او را نخست به مقام سردار سپهی و سپس رئیسالوزرایی و سرانجام سلطنت رساند ـ. افسر قزاق سادهای بیش نبود.
روند قدرتگیری
شجاعت، بیباکی و صفات دیگرش باعث اقبال انگلیسیها به وی شد. استعمار کهن انگلیس در اواخر عمر قاجاریه، به دنبال تثبیت و حفظ منافع خودش در ایران بود. آنها تصمیم گرفتند با جلو انداختن رضاخان به اهداف خویش دست یابند. کودتای ۱۲۹۹ در واقع با همین هدف انجام شد. میرپنج با پشتیبانی افسران ژاندارمری و مشاوران نظامی انگلیس و ۳۰۰۰ نیرو در شب سوم اسفند ۱۲۹۹ به تهران رسید.
نخست وزیری رضاخان
رضاخان به فرماندهی ارتش و وزارت جنگ، قانع نبود و از همان ابتدا کوشید که با استفاده از بازیهای سیاسی و ائتلافهای مقطعی، حمایت برخی از جناحهای سیاسی موجود را بهدست آورد. سرانجام وی پس از دوسال (۱۳۰۲) فرماندهی نظامی به نخستوزیری رسید.
فرماندهی کل قوا
اوایل سال ۱۳۰۳ رضاخان آنقدر قدرتمند بود که بتواند لقب فرماندهی کل قوا را از مجلس بگیرد. در همین زمان، پیروان خیابانی ـ. که خود را دشمنان استبداد مینامیدند و پس از قتل خیابانی طغیان کرده بودند ـ. تقاضای برکناری وی را از فرماندهی کل قوا داشتند.
بدست گرفتن سلطنت
رضاخان تصمیم گرفت، این شورش را شخصاً سرکوب کند و به همین ترتیب عمل کرد. سرانجام در آذر ۱۳۰۴ از مجلس شورای ملی خواست تا برای خلع قاجار از سلطنت و واگذاری سلطنت به وی، تشکیل جلسه دهد. او در اردیبهشت سال بعد (۱۳۰۴) به عنوان شاهنشاه ایران تاجگذاری کرد.
استبداد و دیکتاتوری
رضاشاه، روحیه خشن و استبدادی داشت. او با اینکه در ابتدا سعی میکرد، این روحیه استبدادی را آشکار نسازد؛ اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیتهای مستقل، روحیه مستبدانه خویش را آشکار ساخت. ارتش او، ابزار سرکوب مخالفان و بسط قدرت شاهی بود.
او با اعمال دیکتاتوری تقریباً هر کاری که میخواست انجام میداد. نمایندگان مجلس با دخالت و انتخاب او به مجلس راه مییافتند. هنگامی که شاه، طرح یا لایحهای را مد نظر داشت تصویب میشد و زمانی که مخالف بود آن طرح یا لایحه رد میشد.
سقوط رضاشاه
با اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به دست نیروهای متفقین، مقدمات استعفای رضاخان فراهم شد. «اشغال ایران که به راحتی صورت گرفت، نشان از ضعف ارتشی داشت که رضا شاه بیشترین بودجه راصرف آن میکرد.» او در نیمه دوم سلطنتش و با قدرتگیری «هیتلر» به سمت آلمان متمایل شد. روابط ایران و آلمان در زمینههای تجاری و سیاسی گسترش یافت و این برای انگلیسیها ناگوار بود. این عامل و عوامل دیگر سبب شد، با ورود نیروهای متفقین به ایران، او از سلطنت، استعفا کند و پسرش «محمدرضا» به قدرت برسد. روز ۵ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای انگلیس و شوروی به سوی تهران حرکت کردند. در همین زمان رضاشاه استعفا کرد.
مرگ
او در سال ۱۳۲۰ به دست انگلیسیها از ایران تبعید و به «ژوهانسبورگ» در آفریقای جنوبی فرستاده شد. سرانجام او به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی فرستاده شد. چند سال بعد در ۴ مرداد ۱۳۲۳ در آنجا بر اثر سکته ;رد. جنازهاش را به مصر بردند و حدود ۶ سال به صورت امانت در آنجا گذاشتند و سرانجام سال ۱۳۲۸ جسدش را به ایران آوردند و دفن کردند.