بازدید 7457
همسرشهيد مجيدحدادعادل

خانواده‌هاي شهدا هم خودي و غيرخودي شده‌اند

کد خبر: ۷۷۱۳۶۳
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۳ 05 February 2018
ايام دهه فجر انقلاب اسلامي است و بيشتر رسانه‌ها به مسائلي مي‌پردازند كه سال‌هاست همه مردم از آن اطلاع دارند و بارها تكرار شده است ولي در اين  بين بايد به برخي مسائل خارج از ديد كه گاهي از اصل نيز مهم‌تر است، پرداخت. براي مثال در اين ايام كمتر به شهدا و خانواده‌هاي شهدايي كه فعاليت‌هاي‌شان رسانه‌اي ‌نشده و كمتر كسي از آن‌ها اطلاع دارد، پرداخته مي‌شود.
 
به گزارش قانون، شايد فاميلي حدادعادل در اين روزهاي بعد از انقلاب به دليل سمت‌ها و رابطه‌هايي كه غلامعلي‌حدادعادل داشته است براي ما آشنا باشد ولي كم شنيده‌ايم كه از شهيد مجيدحدادعادل كسي سخن به زبان بياورد. شهيدي كه رهبرمعظم انقلاب به وي علاقه‌ داشتند و درباره او  فرمودند كه اگر بخواهم این شهید را توصیف كنم شاید این مصراع از صفای اصفهانی بهترین توصیف برای او باشد كه: «قطره ناچكیده را مانم».
 
اين شهيد در سال ۱۳۳۰ شمسی در تهران متولد و سال ۱۳۴۸ شمسی، در رشته‌ «مهندسى متالوژى» وارد دانشگاه آریامهر(صنعتى شريف) شد. مجید در سال‏‌هاى ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ به سبب فعاليت‏هاى مذهبى و سياسى به زندان افتاد  و سال 1357 شمسی از دانشگاه فارغ‏ التحصيل شد و همان سال براى گذراندن يک دوره مديريت به انگلستان رفت. با پيروزى انقلاب اسلامى  تحصيل را رها کرد و به ايران بازگشت. او مسئوليت در دفتر نخست وزيرى، مسئوليت بخش فرهنگى جهاد سازندگى، نظارت بر انتشار مجله‌ «جهاد سازندگى»، عضويت در شوراى مديريت توليد راديو، همکارى با شوراى عالى دفاع، معاونت سياسى- ادارى استاندارى کرمانشاه، سرپرستى استاندارى کرمانشاه را در پرونده دارد  اما بي‌شك در كنار اين مرد يك زن موفقي نيز بوده است كه حتي كمتر از همسرشهيدش در اين روزها از او ياد مي‌شود. خانم فرخنده ايلخان، همسر شهيد مجيد حدادعادل كه مشكلات همسران شهدا را به‌عنوان موضوع پايان نامه مورد بررسي قرار داده‌ زيرا خود از جنس زنان فداكار انقلاب است؛ زناني كه در دوران جنگ از اقشاري هستند كه بيشترين آسيب را مي بينند. به طور خاص بر كسي پوشيده نيست كه همسران و مادران شهدا در دوره جنگ و پس از آن با چه مشكلات فراوان فرهنگي و اجتماعي دست‌وپنجه نرم مي‌كنند. بيهوده نيست اگر زنان را در كنار رزمندگان به‌عنوان قهرمانان جنگ معرفي كنيم كه در پشت جبهه سختي ها را به دوش مي‌كشند و خم به ابرو نمي‌آورند.
 
در همين راستا براي آنكه اندكي دِين خود را به خانواده شهدا ادا كرده باشيم، پاي درددل اين همسر شهيد نشستيم تا از ماجراي زندگي او و مشكلاتش با خبر شويم كه در ادامه مشروح آن را مي‌خوانيد.

       مختصر توضيح و توصیفی از شهيد حدادعادل براي‌مان بگوييد؟
 
شهيد مجيد حدادعادل 14اسفند 1330 به دنيا آمد. در خانواده اي از نظر مالي به نسبت معمولي بزرگ شدند. پدر ايشان يك گاراژ كاميون در جنوب تهران داشتند. مجيد فرزند سوم خانواده بود و پدر شان به مجيد به شدت علاقه‌ داشت. از كودكي ايشان آن‌گونه كه شنيدم بسيار باهوش و خوش زبان بوده‌است. شعر علي اي هماي رحمت مرحوم شهريار را در سن كم از برشده است و پس از آن هرجا به اتفاق خانواده مي رفتند مجيد براي جمع حاضر از شعرهايي كه بلد بوده مي‌خوانده‌است. قصه های دوران ابتدايي، آن‌گونه كه پدرمرحوم‌شان تعريف مي كردند جالب توجه بوده‌است. در مدرسه اثني‌عشري درس مي‌خواند. خاطره اي از دوران كودكي‌اش شنيده‌ام كه يك روز معلم شاگردي را براي پاسخ به درس صدا مي‌كند ولي آن فرد جواب سوالات را نمي‌داند. مجيد از معلم اجازه مي‌گيرد و به جاي آنكه پاسخ را بگويد، مي‌گويد كه او پاسخ را بلد بوده ولي چون به نام خدا نگفته‌ از ياد برده‌است. از روحيه بزرگ و معصومانه وي حتي دوران طفوليت خاطرات زيادي به ياد مانده‌است. دوران دبيرستان را در علوي گذراند. در رشته متالوژي در دانشگاه صنعتي شريف تحصيل كرده‌است. سربازي ايشان در پادگان لشكر پياده مشهد بوده‌است.

       از سال منتهي به انقلاب چه خاطراتي در ذهن داريد؟

 تا شهريورسال 1357 شهيد مجید حدادعادل در تمامي تظاهرات شركت داشت. پسرم را كه تازه به دنيا آمده بود با كالسكه از خيابان دولت تا پيچ شميران و دانشگاه تهران در تظاهرات ها مي برديم. دوران پيش از انقلاب ، همبستگي بین مردم حس و حال عجيبي داشت. متاسفانه بيشتر به پس از انقلاب پرداخته مي شود درحالي‌كه پيش از انقلاب و عزم مردم به اعتقاد من دوران بسيار عجيب و بي نظيري بود. به ياد دارم در ابتدا مسير، جمعيت اندك بود ولي خيابان به خيابان بر جمعيت تظاهركنندگان افزوده مي‌شد.

       چه سالي ازدواج كرديد؟
 
سال 56 ، زماني كه مجيد 26 سال داشت با يكديگر ازدواج كردیم.
 
       به چه شكلي با شهيد حدادعادل آشنا شديد؟
 
به‌ واسطه معرفی یکی از آشنایان خواهر بنده با مادرشهید مجيد با يكديگر آشنا شديم. مادر شهيد حدادعادل به جهت رعایت حجاب خواهرم و پرس و جوی ایشان از خانواده ما با ما آشنا شده و پس از آن به شکل سنتی ابتدا خانواده ها  وسپس در قالب مراسم خواستگاری اين وصلت شكل گرفت.
 
       پيش از انقلاب شرايط زندگي شما به چه شكل بود؟
 
در پیش از انقلاب ما زندگی معمولی و آرامی داشتیم و تحت قیمومیت مادرم که پس از فوت پدرم سرپرستی من و خواهران و برادرانم  را به‌عهده داشت زندگی می‌کردیم، شناخت و اعتقادات و انجام فرایض و شعایر مانند هر خانواده مذهبی دیگر رعایت می شد. پيش از انقلاب، اسلام پويا و حقيقي كه در آموزه ها مي‌خوانديم برايم متبلور نشده‌بود. اما پس از انقلاب ما با اسلام و آموزه‌هاي آن بيشتر آشنا شديم.

       چه زماني از كشور خارج شديد؟
 
تا پايان رمضان آن سال در ايران بوديم. 16 شهريور از كشور خارج شديم. توصیه دوستان این بود که  در ايران نماند و می گفتند : اگر در كشور باقي بماني دوباره تو را دستگير خواهندكرد. زمزمه اين بود كه پس از ماه رمضان فعالان را دستگير خواهندكرد. در ابتدا به بتفورد رفتيم ولي پس از گذراندن آن دوره ، مدت كوتاهي در لندن مستقر شديم. پيش از اين مسائل، مجيد در يك دوره  انبارداري در رابطه با کار پدرش، از طريق بيمه آسيا ثبت نام كرده بود. دوره های ويژه براي نمايندگان كشورها در انگليس برگزار مي شد. آن زمان ما نيز براي گذراندن اين دوره آموزشي كه مربوط به نحوه اداره انبارها بود به لندن رفتيم. پس از بازگشت نيز مجيد در راستاي دوره‌هايي كه گذرانده‌بود تمامي انبارهاي پدرش را مكانيزه كرد.

       ایشان پیش از انقلاب به چه كارهایی اشتغال داشتند؟
 
به همراه دوستانش شركتي را در تهران تاسيس كرده‌بود. همچنين در دوران تحصيلش به‌عنوان يار پدر در انبارهای کالای بازرگانی مشغول فعاليت بود. پيش از انقلاب توزيع سيمان دولتی در انبار پدري را برعهده‌داشت.

       پس از مهاجرت به انگليس وضعيت شما در آن‌جا به چه شكل بود؟
 
در انگليس آشنايان بسياري داشتيم. بسياري از افرادي كه در ايران به علت فعاليت سياسي مهاجرت كرده‌بودند، در انگليس حضور داشتند. سكونت ما در انگليس 6 ماه به درازا كشيد و با پیروزی انقلاب به ایران بازگشتیم.

       نقطه عطف مدت حضورتان در لندن چه بود؟
 
مجيد حدادعادل در تمامي موج‌هايي كه به راه مي افتاد سرآمد به حساب مي‌آمد. جوان فعال و با تدبيري بود. آقاي علی فرزين که از دانشجویان انقلابی و هدایتگر امور انجمن‌های اسلامی دانشجویان خارج از ایران بود (که در حادثه منا سال 79به رحمت خدا رفتند)، تظاهرات انجمن‌هاي اسلامي را سمت و سو مي دادند و شهيد مجید نيز با آن‌ها همكاري داشت. در جلسات مرکز اسلامی امام‌باره كه در لندن برگزار مي شد با آن‌ها همکاری داشت.
 
       مختصري درباره جلسات امام‌باره توضيح ‌دهيد؟
 
این جلسات مربوط به گردهمایی‌های دوره ای بچه‌های مسلمان خارج از کشوربود که بيشتر پيرامون مسائل شناخت اسلامی بوده و در طول فعالیت های سیاسی و اسلامی در خصوص حمایت از جریان انقلاب اسلامی و بيانات امام خميني(س) برگزار مي‌شد. در آنجا بسیاری از افرادی که تحصیل كرده و به فعالیت های انقلابی ادامه می دادند حضور داشتند . براي اولين بار آقاي حسن روحاني را  به همراه فرزندان و همسرشان در آنجا ديدم. آقاي کمال خرازي، دکتر عبدالکریم سروش و دکتر ابراهیم يزدي نيز در جلسات حضور داشتند.
 
       در تسخير سفارت ايران در لندن شهيد حدادعادل چه نقشي داشتند؟
 
يكي از فعالان در امر برنامه‌ريزي شهید مجيد بود. وي پس از آنكه فرمان امام(س) مبني بر تسخير سفارت‌هاي ايران در خارج كشور مطرح شد، نقشي فعال داشت.
 
       عمده مبارزان انقلابي ساكن در انگليس را چه كساني تشكيل مي دادند؟
 
بسياري از دانشجويان و فعالان سياسي طرد شده از كشور به اروپا رفته‌بودند. هسته‌اصلي برنامه‌هاي اين‌چنيني را نيز آن‌ها تشكيل مي‌دادند و به اصطلاح امروزي اپوزيسيون بودند. انسان‌هاي به‌نامي در آنجا حضور يافتند. روزهاي دشواري نيز در آن‌جا سپري شد. زماني كه ارز دولتي دانشجويان قطع شد، شرايط براي آن‌ها و همراهان‌شان سخت شد. در آن دوران كمك بسياري از جانب مجيد به دوستانش شد. به‌طور كل مديريت شهيد جالب توجه بود.

       چه برنامه اي براي تسخير سفارت طراحي‌شد؟
 
ايشان نه تنها از جان‌خودش بلكه از جان زن و فرزندش نيز گذشت. برنامه‌اي كه به من گفتند اين بود كه با كالسكه به جلوي در سفارت بروم و پس از آن شروع صحبت به انگليسي را آغاز كرده و اطمينان آن‌ها نسبت به خارجي بودنم را جلب و آن‌ها را متقاعد كنم كه زبان فارسي بلد نيستم و مسئولان سفارت را به جلوي در بكشانم. به طور دقيق برنامه آن ها اجرا شد. وقتي به جلوي در آمدند، بچه‌ها به داخل سفارت ريختند. كالسكه شهاب را جلوي در گذاشتم و مانع از بسته شدن در سفارت شدم تا بچه‌ها به داخل سفارت بيايند. پس از گذشت40 سال، پسرم از من مي پرسد كه چگونه جرات كردي اين كار را انجام بدهي؟ به پسرم مي‌گويم وقتي پدرت كاري را مي‌خواست در جهت اهدافش انجام دهد، او را به پاي عمل مي‌كشاند. هميشه مي‌گويم من فرزند خانواده‌اي متدين بودم ولي اسلام پويا و واقعي را از مجيد آموختم. پيش از انقلاب، اسلام محدود به خانه بود و اگر رشادت و ايثار فرزندان كشور نبود شايد انقلاب به اسلام ناب محمدی شناخته نمي‌شد.
 
       شهيد حدادعادل چندبار دستگير شد؟
 
به فاصله يك سال دوبار بازداشت شد. دوبار دستگير شد و تمامي بازداشت‌ها به پيش از ازدواج ما برمي‌گردد.
 
       انقلابيون پس از تسخير سفارت، در سفارتخانه مشغول به چه فعاليتي بودند؟
 
تصورنكنيد كه سفارت پس از تسخير بلا تكليف مانده بود. سفارت ايران نمي‌توانست بسته باقي بماند. مجيد نيز براي پيگيري كارها فعال بود. به ياد دارم پس از تسخير سفارت، سفير هنوز در آن محل حضور داشت. شبي كه دولت موقت تعيين شد ما در سفارت بوديم. جشن پيروزي آن شب برگزار شد. به ياد دارم عكسي از مرحوم بازرگان نداشتيم و از عكسي كه در صفحه يك ديلي تلگرام از بازرگان چاپ شده بود تصويرش را نقاشي كردم و به ديوار نصب كرديم.

       منظور شما اين است كه همزمان انقلابيون و سفير در يك ساختمان حضور داشتيد؟
 
بله ، به ياد ندارم كه شخصي را دستگير يا خارج كرده‌ باشيم. تسخير سفارت از اين جهت صورت پذيرفت كه سفیرو کارکنان سفارت مجبور شوند خواسته های  انقلاب را تمكين كنند. به طور كلي به ياد ندارم كه سفارت بسته شده باشد.
       روزي را كه انقلاب پيروز شد به ياد داريد؟

بله. پس از آنكه انقلاب پيروز شد مثل همه مردم بسیار خوشحال بودیم و به فکر سرو سامان دادن و استقرار انقلاب بودیم. عبدالعلي بازرگان مامور شد كه مركز اطلاعات را از به هم ريختگي بيرون بياورد چرا كه در روزهاي آخر انقلاب ساختمان را مردم تسخير كرده‌ و داخلش را به هم‌ريخته بودند. شهيد حدادعادل نيز وي را در اين امر همراهي كرد. يك هفته مجيد از تمام خانواده براي سروسامان دادن به ساختمان اطلاعات استفاده كرد. در آن هفت روز ما از جارو زدن تا مرتب كردن پرونده‌ها را برعهده داشتيم. آن روزها هر كاري كه احساس مي‌شد روي زمين است، مردم براي پيشبرد آن كمك مي‌كردند.

       سمت‌هاي شهيد پس از انقلاب چه بود؟
 
پس از قطب‌زاده در مدت مسئولیت دكتر حدادعادل درصداوسيما  شهيد مجید نیز در راديو تلويزيون مشغول به فعاليت شد. همزمان در دفتر نخست‌وزيري مشغول و  قریب به یک سال در غائله کردستان با عوامل ضد انقلاب مبارزه می کرد. پس از آن نيز به استانداري كرمانشاه رفت و تا زمان شهادت در سمت سرپرستی استانداری کرمانشاه به فعالیت در جنگ تحمیلی فعاليت داشت.  
 
       در چه بخشي از راديو و تلويزيون حضورداشت؟

در رادیو در ساختمان ارگ در شوراي مديريت رادیو حضور فعال داشت. حضور و فعالیت چهره‌ای فرهنگی و دلسوز در آن سازمان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بود زيرا نیروهای نفوذی منافقین و مارکسیست ها در پی مصادره مسئولیت های رادیو و تلویزیون بودند و پاکسازی عوامل وابسته به طاغوت و رژیم نيز انجام نشده بود. در بحث نوآوری در برنامه های فرهنگی و ارائه نمونه فعالیت های اسلامی نظير سرودهاي انقلاب نيز همكاري های شهید مجید با سابقه وصبغه مذهبی او، اهمیت ویژه و به‌سزایی داشت و همکاری های  لازم  برای جذب و فعالیت فرهیختگان در عرصه تولیدات فرهنگی نظیر شعر، سرود و نمایش ومقاله و بحث‌های مفید فکری توسط او به انجام می رسید. لازم به ذکر است مجید قریحه سرودن و طبع ظریف شاعرانه خوبی داشت و از صدای دلنشین و آهنگین برخوردار بود. در برهه اي كه موسيقي ادامه فعاليتش به لحاظ شرعی مجوز اشاعه نداشت و با مشكل مواجه شده‌بود به گفته بسياري مجيد اين گره را باز كرد. سرودي را مجيد خدمت امام(س) برد و آن جا نيز امام آن سخن تاريخي را بيان كردند كه اگر ادوات موسيقي در جهت اسلام باشد، اشكالي ندارد.

       كدام شعر را به خدمت امام(س) بردند؟
 
شعري كه مرحوم حميد سبزواري در سوگ شهيد مطهري سروده‌ ‌بود. اين نكته را نيز بگويم پيش از آقاي گلريز، مجيد آن را خوانده‌بود. آن گونه كه خودش تعريف مي كرد پس از آنكه ساخته‌شد همان شب با شادی و وجد خاصی آن سرود را خدمت برادرش برد.
 
       كدام فعاليت‌هاي شهيد باعث شد تا برخي نقش شهيد حدادعادل را در ايجاد موجي در ساخت سرود‌هاي انقلابي، سازنده ‌بدانند؟

آقاي راغب تعريف مي‌كردند كه مجيد با چه زحمتي گروه را جمع كرد زيرا بسياري مي ترسيدند و شنيده‌بودند كه موسيقي از سوي برخي حرام شده است. اين مساله منتهي به موسيقي نمي‌شود و مجيد براي بازگشت ساير هنرمندان نيز پيش‌قدم شد. آقاي محمد كاسبي خاطره‌اي را تعريف مي‌كردند كه مدتي بعد از انقلاب مجيد به خانه اش آمد تا وي را از انزوا خارج كند و در فعالیت های جدید انقلابی مشارکت دهد.
 
       گفته مي‌شود در شعر نيز دستي به قلم داشت، از قريحه شاعري شان براي‌مان بگوييد؟
 
شعري در 17 سالگي نوشته است كه اگر جايي منتشر مي‌شد تصور مي كنم به اين سادگي ها او را رها نمي‌كردند. ترجیع بند شعرش اين بود... چه كاخ هاي آرزويي كه بر سرم خراب شد.  .... طبع شعري خوبي داشت. وی در رثای شهید شیرودی شعر زیبایی سروده است. اشعاري از وي به يادگار داريم كه در شب نامزدی و زمان تولد فرزندم شهاب‌الدين سروده ‌است. همچنين در وصف شهادت خویش نيز سروده است.

        پس از ورود امام(س) به فرانسه شما نيز به مانند ساير انقلابيون به پاريس عزيمت كرديد؟
 
بله. به همراه تعدادي از اعضاي انجمن اسلامي به نوفل لوشاتو رفتيم. قصد داشتيم كه به همراه كاروان امام(س) به تهران بازگرديم كه شرايطش فراهم نشد و ديرتر از كاروان ايشان در 17 بهمن به ايران بازگشتيم.
 
       17 بهمن كه به ايران بازگشتيد، شرايط كشور را ملتهب حس نكرديد؟
 
بله به ياد دارم از هواپيما تا سالن انتظار پياده و بدون ماشين فرودگاه رفتيم. به ندرت هواپيما در مهرآباد امكان نشستن داشت. نيروهاي انقلاب نيز در سرتاسر فرودگاه حضوري پررنگ داشتند.
 
       در غائله كردستان نيز حضور داشتند؟
 
بله در سال 58، هر هفته يكبار در كردستان حاضر مي‌شد. به خاطر دارم وقتي برمي‌گشت، آرام و قرار نداشت. در سمت‌هاي ديگري كه مشغول بود سعي داشت حضورش در منطقه كارش را تحت الشعاع قرار ندهد.
 
       بحث كردستان شد، رابطه ايشان با شهيد چمران چگونه بود؟
 
طبق گفته مجيد، آغاز رابطه ايشان با شهيد چمران و شهيد صيادشيرازي به همان دوران كردستان بازمي‌گردد و پس از اين ماجرا ارتباط‌شان بيش از پيش شد.
 
       از روزي كه جنگ آغاز شد، خاطره‌اي داريد؟
 
آن روزها ايشان در راديو و تلويزيون فعال بود. دو سه روزي از آغاز جنگ گذشته بود كه به منطقه رفت. بني‌صدر فراخوان داده بود كه منقضی خدمت‌های سال 56 دوباره به خدمت بيايند. به همين علت شهیدمجيد نيز اعلام حضور كرد.

        شهيد حدادعادل در زمينه ورزش  هم حضور فعالي داشتند، از آن زمان كمي بيشتر مي‌گوييد؟
 
در زمان دانشجويي مسئوليت كانون كوهنوردي دانشگاه با ايشان بود. همچنين در وزن 58 کیلوگرم نيز كشتي مي‌گرفتند. اقوام نزديك شهيد آن‌گونه كه مي‌گويند كوهنوردي را همراه با ايشان آغاز كرده‌اند. مجيد پس از ازدواج به چند قله از جمله زردكوه صعود كرده‌بود.
 
     دوران زندگي شما در كرمانشاه چگونه بود؟
 
مردم استاندار غيربومي را نمي پذيرفتند. مشكلات بسياري وجود داشت. البته در ابتدا شهید، معاون سیاسی استانداری بود . آنجا گروه‌هاي معاند انقلاب نيز رفتارهاي خاصي داشتند و به‌راحتي مخالفان خود را سر مي‌بريدند و اجساد را آويزان مي‌كردند. افراد بسياري بودند كه نظام را قبول نداشتند. وجود ستون پنجم در چنين مناطقي امري عادي بود. در مرز نيز مشكلات فراواني وجود داشت. اولين موضوعي كه مجيد به بنده در كرمانشاه ياد داد كار با سلاح يوزي بود. هميشه يك يوزي در خانه داشتيم. يكي از كارهاي روزانه من بازكردن اسلحه هایی نظير یوزی و کلاشینکف بود. با تمام مسئولیت و گرفتاری ها ، شهید مجید با بسياري از افراد نشست و برخاست داشت. دوستان كرمانشاهي بسياري داريم كه وقتي از گذشته صحبت مي‌كنند، حضورشهید مجید حدادعادل در استانداري كرمانشاه را از نگاه مردم شهر، ارزشمند ومفید توصيف مي كنند. زماني كه به كرمانشاه رسيديم سه دست لباس بسيج، نيروي زميني و نيروي هوايي براي خودش دوخت و متناسب با جلسات لباسش را تغيير مي‌داد.
 
     از ميان بوميان، فردي با همسر شما آشنايی قبلی نيز داشت و چه مدت در آن منطقه جنگ‌زده بودید؟
 
شهيد همتي را كه از دوستان دانشگاهي مجيد بود به‌یاد دارم كه یکی از بوميان منطقه بود. مسئوليت بسيج كرمانشاه را نیز برعهده‌داشت. زماني كه به شهادت رسيد،شهادت وی تاثیر عمیقی بر مجید گذاشت و شعر شهادت خودش را که گویی به وی الهام شده بود در همان زمان سرود. پس از شهادت وي، مجيد اصرار داشت كه دوباره بچه‌دار شويم. با دوباره بچه دار شدن‌مان در آن وضعيت جنگ مخالف بودم. زيرا شهادت بسياري را در آن روزها در بيمارستان به‌شخصه شاهد بودم. صحنه تاثيرگذاري كه آن روزها ديدم لحظه شهادت يك رزمنده‌اي بود كه در راهرو بيمارستان روي تخت افتاده‌بود و مادرش را صدا مي‌زد. یکی از همراهان ما خانم مسني بود كه مادرانه دست وي را فشرد. به محض اينكه دستش را گرفت  او شهيد شد. آن صحنه دلخراش بود و من خودم را همان لحظه باختم. پرستار نبودم ولي به‌عنوان كمك به بيمارستان مي‌رفتم. دوران بارداری دوم من دوران پرتلاطم و سختی بود.
 
     در طول مدت حضور تان در كرمانشاه، مهمانان زيادي در خانه شما رفت و آمد داشتند، از مقامات شاخص چه كسي به منزل شما آمد؟
 
 زماني كه حضرت آقا(مقام معظم رهبري) به ‌عنوان نماينده امام(س) به كرمانشاه آمدند در طول مدت حضورشان در منزل ما سكونت داشتند. سه روزي كه ايشان خانه ما آمدند براي ما مدت ارزشمندي بود كه تمام كساني كه قصد ديدن آيت ا...خامنه‌اي را داشتند به منزل ما رفت و آمد مي‌كردند. بعدها خاطراتم را در پاستور براي مستندسازان طي چندجلسه بيان كردم. حضرت آقا، مجيد را بسيار دوست داشتند. دوست دارم به گوش مقام معظم رهبري نيز برسد كه آن‌چند روز نتوانستم به خوبي از ايشان پذيرايي كنم. شهيد بروجردي و شهيد همت جلسات‌شان را در خانه ما برگزار مي‌كردند. يك شب مهمانان بسياري داشتيم. يك ديگ سيب زميني و يك ديگ تخم‌مرغ را براي پذيرايي از مهمانان تدارك ديديم و شب بعد نيز براي‌شان كوكو سیب زمینی پختيم. به قدري تعداد مهمانان زياد بود كه هرچه كوكو مي‌پختم كافي نبود. بعد از آن شب، به ياد دارم كه مريض شدم و روزي كه حضرت آقا قصد داشتند از خانه ما بروند  از مجيد پرسيدند كه همسرتان كجاست كه از او خداحافظي كنم. من آن روز به قدري بيمار بودم كه نتوانستم براي خداحافظي به خدمت‌شان برسم. در زمان عقد دختر دكتر حدادعادل نيز پس از مدت‌ها ايشان را زیارت کردم ، به‌خوبي مرا به‌ياد داشتند. به محض اينكه من را ديدند گفتند فرخنده خانم هستند.
 
     در كرمانشاه شهيد حدادعادل را تهديد جاني كردند؟
 
بله، مدتي بود كه كرمانشاه ناامن‌تر از گذشته شده‌بود و دلهره توطئه و کارشکنی و ترور در این استان مرزی که درگیر جنگ، وجود داشت. یک روز مردي به نگهبان منزل ظرف غذايي داده بود كه به مجيد برساند، صبح كه بقچه را ديده‌بود متوجه تعبیه مواد انفجاری به‌عنوان بمب دست ساز شده بود که به‌خیر گذشت. صبح روز ديگر كاتيوشا 50 به نزديكي منزل ما اصابت كرد. تهديدات مخالفان به اين شكل بود.

     شهيد حدادعادل همزمان استاندار ايلام نيز بوده‌اند؟
 
بله، مديريت به شكل امروزي نبود. سرپرست ايلام براي مدتي حضور نداشت و مجيد مسئوليت دو استان را به عهده گرفته‌ و در رفت و آمد بين دو استان بود.
 
     چگونه اداره دو استان ممكن بود؟
 
وضعيت آن دوران با آنكه امروز مي‌بينيد متفاوت بود. به ياد دارم زماني كه براي تعطيلات به سنندج مي‌رفتيم، آنجا نيز جلساتي بين استانداران منطقه برگزار مي شد. در ظاهر تعطيلات بود ولي در آن جا نيز فعاليت ادامه داشت. حتي حكم استانداري را هيچگاه نگرفت. سال‌ها بنده حقوق پايه وزارت كشور را می گرفتم و افتخارم اين است. پس از شهادت وي يك روز به وزارت كشور رفتم و مساله را جويا شدم. به من گفتند كه همسر شما مانند شهيد رجايي مامور به خدمت بوده‌ و حكمي نداشته‌اند و استاندار كرمانشاه كارمند وزارت كشور نبوده است. البته حرف آن بنده خدا نيز قاعده اداری معمول‌شان بوده ، چرا كه حكمي نداشته‌اند! همسر شهيد رجايي در حال حاضر تا آنجا كه من مطلع هستم حقوق معلمي شهيد را دريافت مي كند و از اين بابت نيز افتخار مي‌كند.

     جلسات بين فرماندهان جنگ كه در منزل شما برگزار مي‌شد به چه شكل بود؟
 
جلساتي را به ياد دارم كه بين مجيد، شهيد بروجردي و شهید همت برگزار مي‌شد و اختلافاتی که ساعت ها بین ایشان در می‌گرفت. البته حضرت آقا نيز فرمودند اگر اختلافات سازنده نبود، كار پيش نمي‌رفت.
 
     اظهارنظر جالبي درباره شهيد به تازگي شنيده‌ايد؟
 
شهید مجيد به دليل سابقه فعاليت ورزشي كه داشت زماني‌كه براي سركشي به جبهه غرب مي‌رفت تا آخرين سنگر به بازرسي حتي در نقاط صعب العبور مي پرداخت. همسر شهيد باكري زماني‌كه 36‌ سال پس از شهادت حدادعادل من را ديد به من گفت حميد باكري از او برايم بسيار تعريف كرده‌بود و  هميشه مجيد حدادعادل را به عنوان يك مسئول بلندپايه كه به سنگر‌هاي ما سرمي‌زده‌ ستايش مي‌كرده است.

     با شروع جنگ ايشان چه مدتي را در منطقه بازي‌دراز گذراند؟
 
48 روز آغاز جنگ در پناهگاهی بدون امکانات پشتیبانی را در كوه‌هاي بازي دراز سپري كرد. در همان روزها به‌علت رشته تحصيلي‌اش در مهندسی، كار با دستگاه گرا و شناسايي دشمن را برعهده گرفت. براي آذوقه آن چند روز نيز در يك خيك گوسفند برايش خرما و روغن ريخته بودم كه در آن روزها فقط  از آن استفاده مي كرد چون دسترسي نيروهاي خودي به او براي ارسال غذا غيرممكن شده‌بود. در حال حاضر نیز آن سنگر نيز درکوه سرتتان که آن پناهگاه موقعیت استراتژیکی داشته به نام شهيد مجیدحدادعادل نام گذاری شده است . بعد از 48روز  فردی از مخابرات به آنجا اعزام شد تا سنگر را از شهید مجید تحویل بگیرد و چند روزی را با ایشان همراه بود. آقاي جعفرلي بعدها به من گفتند كه مجيد در دفترچه خاطراتي، رخدادهاي آن 48 روز را يادداشت كرده‌بود.

     دخترتان هيچ گاه پدرش را نديد؟
 
خير،در زمان شهادت به تازگي او را باردار شده بودم و در حال حاضر استاد دانشگاه است. دكتر فيض كه از استادان او بود، روزي دختر من را خواست. به اطرافيانش در دانشگاه گفته بود مي‌خواهم دختر شهيد حدادعادل را ببينم. در ملاقاتي كه با دكتر فيض داشت، بسيار متاثر شده‌بود. از من پرسيد پدر چه كرده‌بود كه دوستانش پس از سال‌ها اين‌گونه از او ياد مي‌كنند. هميشه از اينكه خاطره‌اي از پدرش نداشته، ناراحت بوده‌است.   

     همسرتان زماني كه جهت بازرسي به منطقه مي‌رفت، شما را نيز با خود همراه مي‌كرد؟
 
بله، يك روز زماني كه به همراهش به گيلانغرب رفتيم يك نيسان را ديدم كه پر از پيكر شهدا بود. ماشين نيسان به‌قدري شهيد داشت كه از آن خون مي‌چكيد. به‌دنبال شهاب رفتم كه او را بياورم. ناگهان ديدم كه شهاب زير همان ماشين در حال بازي كردن‌ است. بدون شك تصاوير اين شكلي ضميرناخودآگاه بچه‌هاي جنگ را پر كرده‌است. خانواده رزمندگان در مناطق جنگ زندگي كردند. مساله‌اي كه باعث مي‌شد خانواده رزمندگان شرايط را تحمل كنند، مشاهده همين ايثار و از خودگذشتگي ديگران بود. ايشان مي‌گفت بايد نسل اسلام را حفظ كنيم. در آن روزها در خواب مي‌ديدم كه مجيد شهيد شده‌است. يك روز از خواب كه بيدار شدم به استانداري زنگ زدم و مصرانه از مجيد خواستم كه به خانه برگردد تا به تهران برويم. ايشان وقتي ناراحتي من را ديد از جلسه به منزل آمد. باور كنيد حتي كيفش را به زمين نگذاشت و داخل خانه نشد و جلوي در ايستاد و تنها اين جمله را گفت كه من از رفتار تو تعجب مي‌كنم و اين راهي است كه ما انتخاب كرده‌ايم. زماني كه حرفش را زد و گفت كه تا شهادت پيش مي‌روم. هيچگاه جلوي من را نگرفت و نگفت كه بايد در كرمانشاه بمانم.

     چه جمله‌اي از شهيد براي‌تان همچنان ارزشمند است؟
 
بنده براي خريد در كرمانشاه به پاساژ جديد التاسيسي مي‌رفتم. تهران نيز به همين منوال بود و از تجريش يا فروشگاه كوروش(قدس) خريد مي‌كردم. يكبار بعد از آنكه از خريد بازگشتم شهيد حدادعادل به من گفت كه تو حق نداري لباسي متفاوت از جامعه براي فرزندت بخري. جمله‌ جالبي نيز بعدها به من گفت كه بچه‌هاي من بايد زير سايه‌ درختي رشد كنند كه ديگران نيز در آن بزرگ مي‌شوند. انسان‌هاي اين‌چنيني در حال حاضر كم هستند. يك روز فيش حقوقش را به من نشان داد. تا آن زمان اطلاع نداشتم كه12 هزارتومان مي‌گيرد. به من مي‌گفت حقوقم را پس مي‌دهم و دوهزار تومان را كه من دريافت مي كنم از جيب او ست. فلسفه اش نيز از پرداخت اين مبلغ اين بود كه دربان استانداري دوهزار تومان مي‌گيرد.
 
     همسر شما چگونه به شهادت رسيد؟
 
ایشان پس از ماه‌ها برای هماهنگی های لازم با ستاد جنگ که تحت فرماندهی حضرت آقا بود و همچنین شرکت در چندین جلسه دیگربه تهران آمد. همزمان عملیات شکست حصر آبادان شروع شد و ایشان هم به همراه خبرنگاران به منطقه جنگی فوق همراه شد و در همان سفر در منطقه دارخوین به شهادت رسید. مسئول يكي از خبرگزاري‌ها به من گفت تعدادي از خبرنگاران خارجي را قصد داشتيم براي مخابره عمليات ثامن‌الائمه به جنوب ببريم. به‌علت پاتك دشمن كسي اين مسئوليت را قبول نمي كرد ولي مجيد عهده‌دار اين مسئوليت شد زيرا معتقد بود تصاوير پيروزي ايران بايد در جهان مخابره شود. به اين موضوع نيز دقت نكرد كه وظيفه‌اي براي انجام اين كار ندارد  و در دوران مرخصي به‌سر مي‌برد. برادرم به‌عنوان خبرنگار در آن روز همراهش بود. روز عزیمت از تهران  به من گفت هرجا هستي برو منزل مادر من و تازماني كه برنگشتم از آنجا خارج نشو. در طول مسير رسیدن من به منزل پدری شان پياپي به منزل مادرش و مادر من تماس گرفته بود تا با من صحبتی کند اما موفق نشد و انگاری به دلش برات شده بود که از این سفر باز نمی‌گردد. کیف و وسائل شخصی اش را در دفتر خبرگزاری امانت سپرده بود تا به دست من برسانند. يكشنبه به منطقه رفت و سه‌شنبه به شهادت رسيد. ساعت سه و چهل و پنج دقیقه روز هفتم مهر به شهادت رسيد و نيم ساعت بعد راديو بغداد خبر شهادتش را با اسم اعلام كرد. برادرم از لحظه شهادتش عكسي گرفته‌است و خود او باپيكر شهید مجيد به تهران بازگشت.

     قرار بود كه با هواپيماي هركولس به تهران بازگردند؟
 
بله اگر مجيد به شهادت نمي‌رسيد، برادر و همسرم مسافر آن پرواز مي‌شدند. شهادت مجيد باعث شد، محافظش و برادرم به آن پرواز نرسند. مصلحتی پشت این مساله بود كه آن‌ها بمانند.

     برادرتان از آن روز چه نقل كرده‌است؟
 
پيكر مجيد پس از شهادت با آمبولانس به اهواز فرستاده‌شد و در آن‌جا با يخ آن را نگه داشتند تا در اولين فرصت به تهران بازگردانند. دكتري كه در آنجا بالاي سر مجيد مي رسد با تعجب مي گويد حداد تركش خورده‌است؟ به‌واسطه رفت‌وآمدهاي مجيد در جبهه، بسياري او را مي‌شناختند. عكسي نيز پزشك از لحظه‌اي كه پيكر بي‌جانش بر روي تخت بيمارستان است، گرفته‌است.

     وصيت شهيد به همسرش چه بود؟
 
شايد امروز چندان از لحاظ عامه اين صحبت مثبت نباشد. وی به من وصيت كرد هرچه كتاب مي‌خواهي در خانه مطالعه كن ولي براي فرزندانم مادر بمان و در تربيت آن ها كوتاهي نكن. همواره مي گفت برايم خوشايند نيست كه زن در خانه حضور كمرنگي داشته‌باشد. پس از شهادت مجید ، دوستانی از من خواستند كه در مراكز آموزشي حضور داشته‌باشم ولي در پاسخ گفتم دل‌تان مي‌آيد فرزندانم كه بدون پدر هستند از حضور مادر نيز محروم شوند. امروز كه به مساله نگاه مي كنم شايد كمي پشيمان باشم. بسياري نيز به من مي‌گويند جايگاه تو اين نيست. حتي استادان بنده در زمان تحصيل اين مساله را مي گفتند و گاهي به عنوان مدرس از من در كلاس استفاده مي كردند.

     تحصيلات شما در چه رشته‌اي بوده‌است؟
 
بنده در زبان فرانسه و همچنين انگليسي مدرك كارشناسي دارم. در مقطع ارشد در رشته جامعه‌شناسي تحصيل كردم.

     به اين دو زبان مسلط هستيد؟
 
خير، به‌خاطر زماني كه براي فرزندانم گذاشتم متاسفانه نتوانستم به اين دو زبان مسلط شوم. دانشجوي كارشناسي بودم كه دخترم دچار بيماري لاعلاجي شد و به‌مدت چند هفته  ازدهن فرزند كوچك من خون و چرك بيرون مي‌آمد. به مدت دوماه درگير اين مشكل دخترم بودم. بعد از دوماه كه وارد كلاس شدم يكي از استادان به من گفت بعد از دوماه آفتابي شدي؟! در پاسخ گفتم در مقابل مسئولیت مادری، درس درجه اول اهميت را برای من  ندارد و از كلاس خارج شدم. احساس مي‌كردم كه افراد وضعيتم را درك نمي‌كنند. به همين علت پس از سه‌سال رشته زبان فرانسه را رها كردم و هيچگاه نيز برای ادامه تحصیل در آن رشته به دانشگاه برنگشتم.

     زبان انگليسي را از صفر شروع كرديد؟
 
بله، دوباره در كنكور شركت كردم. با بنياد شهيدهم ارتباطي نداشتم كه مطلع شوم امتيازاتي وجود دارد يا حتي مي توان آن سه سال را معادل سازي كرد. هيچكس نيز به من وجود اين قوانين را اطلاع نداد و تمامي موارد باعث شد كه من دوباره كنكور بدهم. پس از كنكور دوباره در دانشگاه الزهرا در رشته دبيري زبان انگليسي قبول شدم. تا سال 1364، هيچ حقوقي از بنياد به دست من نرسيده‌بود. چهارسال بدون حقوق را سپري كردم.

     نگاه ساير همسران شهيد به شما كه به نوعي همسر شهيدي شاخص محسوب مي‌شويد، متفاوت بود؟
 
در برخي جلسات كه با همسران شهدا داشتيم وقتي مي‌رفتم بازخوردي منفي وجود داشت و در برخوردها متوجه تفاوت ها مي‌شدم. برخي از آن‌ها تصور مي كردند چون همسر شهداي شاخص هستيم وضعيتي متفاوت داريم و به من مي گفتند كه تو به‌عنوان همسر يك شهيد شاخص، امكانات ويژه داري و وضعيت ما را درك نمي‌كني. در حالی که زندگی من قبل و پس از شهادت یک زندگی معمولی بیشتر نبود و از آن موقع تا به حال با حقوق پایه بنیاد شهید زندگی را گذرانده ام. حال بماند که تا برقراری حقوق شهید من تا سال 1364 حقوقی دریافت نکردم. اين نكته را نيز بگويم بسياري ازخانواده های شهید  آبرودار هستند و مشكلات فراوان خود پس از شهادت همسرشان را بيان نمي‌كنند. من اين نكته را در تحقيقات خود متوجه شدم. براي مثال بين من و همسر برخي شهدای دولتی،ارتشی و ارگان‌ها که از طرف سازمان های خود حمایت می شدند فرق بسیار بود. اگر شهیدی با درجه سرگردی به شهادت مي رسيد بعد از چند سال از شرایط حقوقی افسران ارشد و شهدای با درجات نظامی بالا برخوردار مي‌شد. برخي از خانواده شهداي دولتي به‌خوبي از پس مسائل و مشكلات برآمدند. آنچه برخي خانواده‌ها را آزار مي دهد اين است كه خانواده هاي شهدا به خودي و غيرخودي تقسيم شده‌اند. در كليت داستان همه ما خانواده شهيد هستيم و تفاوت ماهوی بين ما وجود ندارد. همه خانواده شهدا نظام را دوست دارند و به دنبال سربلندي انقلاب هستند.

     از پايان نامه خودتان كه مربوط به زنان جنگ است، بيشتر براي‌مان توضيح دهيد؟
 
همسران شهدا با انتخاب خودشان در كنار همسرشان بودند و مشكلات را چه در دوران جنگ و چه دوران پس از آن قبول كردند. همسران شهدا نقش ويژه‌اي در جبهه‌ها داشته‌اند. در پايان‌نامه‌ام نيز به اين موضوع اشاره كرده‌ام كه نمي‌توان شهيدي را نام برد كه همسرش را رها كرده و بدون رضايت همسر به جبهه رفته باشد. زمينه اي خانوادگي وجود داشته كه رزمندگان به جبهه‌ها مي‌رفتند‌ و به شهادت نائل مي‌شدند. من زنان شهدا را به سه دسته تقسيم كرده‌ام. همسران شهدا شامل همسران مستقل، خودمختار و وابسته. رويه زندگي ما به يك شكل بود و همه ما به‌دنبال رسيدن به اهداف زندگي‌مان که همانا پاسداری و صیانت از حقانیت اهداف و آرمان های شهدا بود،هستيم ولي هر كدام از شيوه‌اي متفاوت استفاده مي كنيم. تمامي همسران شهدا به اينكه شهيدي را تقديم اسلام كرده‌اند افتخار مي‌كنند. بنده ظلم معمول و دلهره‌هاي زيسته را از مهم‌ترين چالش‌هاي همسران و فرزندان شهدا می دانم. اين مشكلات اگر بررسي و راهكار براي آن مشخص نشود نمي‌توانيم مدعي شويم كه اسلامي كه ما آن را مطرح كرديم همان اسلامي است كه توجه ويژه به زنان داشته‌است. در جوامع عرب پيش از اسلام زن جايگاه دهم را داشت اما با ورود اسلام اين وضعيت تعديل يافت. حضرت رسول اكرم(ص) از هرجنگي كه بازمي‌گشت دستان زن و فرزندش را مي‌بوسيد. جايگاه زن پيش و پس از اسلام بسيار تفاوت يافت. اما ما پس از جنگ براي آن‌ها چه كرديم. بنده در تحقيقاتم به روند پيشرفت برخي از آن‌ها و تفاوت شرايط برخي به نسبت ديگران اشاره كرده‌ام. در جريان مصاحبه‌هايي كه انجام مي‌دادم بسياري از همسران شهدا تمايلي به گفت‌وگو نداشتند. علت اين مساله نيز به برداشت های سوء  از بیان آن‌ها برمي‌گردد. در نهایت بسياري از مصاحبه‌ها تنها به دليلي امكان پذير شد كه بنده خود عضوي از جامعه تحقيق و همچنين همسر شهید بوده‌ام. در جريان مصاحبه زماني كه به هفتمين نفر رسيدم متوجه وجود تكرار موضوع در بيانات این عزيزان شدم و با مشورتي كه با استاد راهنماي خود داشتم از انجام مصاحبه‌هاي بعدي به منظور ایجاز و گزیده گویی خودداري كردم. مولفه‌هايي كه آن‌ها را دريافت كردم از مصاحبه‌هايي خارج شد كه هر كدام به700 صفحه مي رسيد.

این مولفه ها مادرانگی زنان جنگ، خود مختاری، گفتمان‌پذیری، تغییر پذیری و پذیرش مسئولیت و تعهد بودند  که نتایج این تحقیق بوده است  و این نتایج و ویژگی‌ها در سایر ملل و فرهنگ ها  نیز برای زنان در جنگ ها وجود دارد.
 
     به اعتقاد شما درك همسران شهدا از جنگ تنها به شهادت همسران‌شان بازمي‌گردد؟
 
خير، بسياري از آن‌ها زير بمباران بوده اند و در جايي از جنگ كمكي را انجام مي‌دادند. كمتر خانواده‌اي از شهدا پيدا مي شوند كه درك آن‌ها به اين مساله محدود شده باشد. علت اين موضوع نيز آن بوده كه بسياري به‌ جهت حضور همسران‌شان در جبهه‌ها خود را موظف به انجام مسئوليت مي‌ديدند.

     آیا   تحقیق شما مورد انتظار افراد جامعه  که خود نیز با جنگ دست و پنجه نرم کرده، بوده‌است؟
 
باید گفت شاید پیشتر به این موضوع توجهی نمی شد یا کمتر نیاز به آن احساس می شد که در این سال‌های اخیر مورد توجه فرهیختگان و مدیران جامعه قرار گرفته است.
 
موضوع این تحقیق که تجربه زیسته همسران شهدا در طول دفاع مقدس و پس از شهادت همسران است با متدلوژی تاریخ شفاهی تحقیق و مورد مداقه قرار گرفته‌است.اميدوارم اين تحقيق سرآغازی بر کاوش های مطالعاتی و تحقیقاتی  بشود که موجب باز بینی پدیده ها ، بیم ها و امیدها ، آسیب ها و خطرات در مضامین مشابه باشد که شايد به اين علت بود كه كار من ، كاري نو به حساب مي‌آمد. درباره جنگ تحقيقات و كتاب‌هاي بسياري چاپ شده‌است. حتي درباره زنان جنگ نيز كتاب‌هاي فراواني از جمله كتاب« دا» منتشر شده‌است. مي‌توانم ادعا كنم براي انجام تحقيقاتم تمامي كتابخانه جنگ را مطالعه كرده‌ام.

     چرا اين موضوع را براي پايان نامه انتخاب كرديد؟
 
با قصد و هدف وارد دانشگاه شدم ورشته جامعه شناسي شاخه مطالعات زنان را انتخاب كردم. علتي كه اين موضوع را انتخاب كردم دردي بود كه سال‌ها من آن را حس مي‌كردم. چرا امثال بنده با انگيزه بالايي كه اين مشكلات را تحمل كرده‌اند بعد از مدتي بايد احساس رهاشدگي پيدا كنند.

      تجارب شما مي‌تواند به همسران شهدا كمكي كند؟
 
 بله؛ تجارب زیسته مشترک بین همسران شهدا   شبیه يكديگر بوده و این جستار در شناسایی و یافتن گذرگاه‌هایی از زندگی که نیاز به توجه و ملتفت شدن از روزگار و مصائب این شیر زنان ،که در استواری جامعه و حفظ صیانت از انقلاب و کشور و ارزش‌ها شریک راه شهیدان بوده اند، به کار می آید.

در حال حاضر كه برگزاري نشست‌هاي مرتبط با مطالعات خودتان را پررنگ‌تر از گذشته مي‌بينيد، چه احساسي داريد؟
 
حس خوشايندي دارم. خداوند كمك بسياري به بنده كرد. يك روزي من مسائل همسران شهدا را به‌عنوان معضل بيان كردم و گفتم نمي‌توانيد واقعیات و دقایق این مباحث را ناديده بگيريد. مشكلات همسران شهدا يك واقعيت جامعه است. برای برطرف شدن مشکلات، اقدامات کوتاه، ضربتی و مقطعی پاسخ لازم و شایسته به تدبیری که  انجام نشده نبوده و مثمر به ثمر نیست . براي مثال چندسالی است بنياد شهيد به فكر اجرای طرح  سلامت افتاده‌است. سوال این است که آیا برای نقص‌ها و نارسایی ها اقدامات لازم که برآمده از نیازسنجی اصولی باشد، طرح های خام و تصمیمات مقطعی و از بالا به پایین کفایت می کند؟ برخي از همسران شهدا به سني رسيده‌اند كه مشكلات  جسمی و روحی آن‌ها نمايانگر شده‌است. تمام تلاش بنده در طول اين سال‌ها اين بوده است كه بتوانم دردي از مجموع آلام خانواده شهدا را به درستی بازگو كنم. اينكه همسر شهيد توسط جامعه با نگاهي خاص قضاوت شود رنج آور است. ترحم به خانواده شهدا امري دردناك است. برخي از خانواده شهدا از مطرح كردن عنوان‌شان در برخي جمع‌ها به علت نگاه جامعه به آن‌ها كراهت دارند.

     شخصي بوده كه صحبت هاي شما درباره مشكلات خانواده شهدا او را منقلب كرده‌ و باعث شده كه حركتي نوين از وي در اين راستا صورت گرفته‌باشد؟
 
يك روز دكتر گلزاري كه جزو روانشناسان مشهور در جامعه محسوب مي‌شود در ميان خانواده شهدا درباره تربيت فرزندان سخنراني مي‌كرد. آن زمان چندان اين مسائل رايج نشده بود. از تنبيه فرزندان و روش تربيت سخن به ميان آورد. همان‌جا كه از روش‌هاي تربيت فرزندان صحبت مي‌كرد ناگهان من جوش آوردم و گفتم مگر مي‌توان فرزند شهيد را با اين روش‌ها تربیت كرد؟ زيرا فرزندان شهدا از غرور بالایی برخوردارند و با اعمال تحقیر و فشار نمی‌توانیم نسل برومندی را به جامعه تحویل دهيم. همان برخورد من با آقاي گلزاري، باعث شد كه بعدها ايشان كتاب روانشناسي فرزندان شهدا را بنويسند. البته اين موضوع را خودشان بعدها كه من را ديد اذعان كرد.

     با توجه به تجربه زیسته شما به عنوان  یک همسر شهید ، درتعامل با فرزند شهید چه معضلی را حس کرده اید؟
 
فرزند شهيد تحت کلیشه قهرمان‌سازي‌ها قرار گرفته‌است. ساختن الگويي دست نيافتني چه فايده‌اي دارد. خداوند در قرآن مي‌فرمايد پيامبري از جنس خودتان و فردي امي آوردم. بعدچرا ما اين كار را انجام مي دهيم و قهرمان‌سازي مي كنيم. صحبت از قهرماناني دست‌نيافتني مي‌كنيم كه رسيدن به آن‌ها براي فرزندان شهدا غيرممكن باشد. طول كشيد تا ما اين مشكلات را دريابيم. حتي این موضوع به ما توصیه شد که عکسی بزرگ از پدر (شهید) را جلوی دید فرزند بگذارید تا هر روز فرزندانم به وی سلام کنند. این یک الگو سازی انتزاعی است. از اين دست مسائل بسيار پيش مي‌ ‌آيد. سال‌ها طول كشيد تا امثال من اين مشكلات را دريابند. برخي از  فرزندان شهدا به‌خاطر الگوسازي ها غلط به‌جايي رسيده اند، حال كه بزرگ تر شده‌اند هر شغلي را قبول نمي‌كنند زيرا جايگاه پدرش را طلب مي كند و درك اينكه آن دوره خاص بوده برايش دشوار شده‌است.
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هفدهم رمضان