گفتگوی مهمی طی هفتههای گذشته در فضای سیاسی ایران به راه افتاده است که اعتراضهای خیابانی اخیر را با احتمال وقوع رویدادی مرتبط میکند که «سوریزاسیون» نام مینهند؛ اینکه اختلافهای سیاسی کشور را به سمت و سویی پیش ببرد که وضعیتی شبیه سوریه، با حضور گروههای مسلح گوناگون که اراده و امکانات لازم برای اعمال خشونت طولانیمدت را داشته باشند و نیروهای مختلف خارجی که آنها هم اراده و توان لازم برای اعمال خشونت طولانیمدت را داشته باشند، پدید بیاید. این تحلیل ابتدا از سوی جریان اصلاحطلب داخلی، به ویژه آقای مصطفی تاجزاده مطرح و سپس واکنشهای مختلفی از جریانهای گوناگون داخل و خارجی به آن نشان داده شد و گفتگوی مهمی شکل گرفت که در هر حال، حضور آن نشان از تداوم قوای استدلال و گفتگو و تفکر، هرچند به شکل سکتهای، در فضای گفتمانی سیاست ایران دارد.
تقریباً تمام این گفتگو یا مناظره تاکنون ناظر بر شباهتها و تفاوتهای داخلی ایران و سوریه و صورتبندیِ گروههای داخلی در دو کشور است؛ این مسئلۀ مهم که منافع و دستهبندی بازیگران خارجی در این دو مورد چه مشابهتها و مفارقتهایی دارد، کمتر به مداقه گذاشته شده است. نوشتار پیش رو تلاش دارد این بخش از این مناظرۀ مهم را برجسته کند.
این سخنِ کاملاً درستی است که محیطِ مساعد یک جامعه برای بحران، شرط لازمی است که حضور و نقشآفرینیِ بازیگران خارجی را به عنوان شرط کافی یا تسهیلگر، ممکن مینماید. بنابراین تردیدی در این نیست که مهمترین تهدید برای ایران در این مورد، بحرانهای داخلی است. با این حال، این مسئله نافی این نیست که بازیگران خارجی در انگیزه و رفتار، استقلال عمل داشته باشند.
برای سنجش امکان و سویۀ حضور بازیگران خارجی در بحرانی مانند بحران سوریه، بایستی به دو پرسش در مورد بازیگران مرتبط پاسخ داد: آیا آشوب و جنگ داخلی در کشور مورد بحث، منطبق با منافع آن بازیگر مرتبط هست؟ و آیا چشمانداز کمهزینهتر و مطمئنتری برای رسیدن به منافع بنیادین در آن کشور برای بازیگر خارجی وجود ندارد؟ در ادامه تلاش میشود پاسخهای احتمالی مهمترین بازیگران منطقهای و فرامنطقهای را به این پرسشها در قبال ایران مرور کنیم.
شاید سرراستترین پاسخ مربوط به عربستان باشد. جنگ داخلی در ایران به معنای حذفِ هدفی (Target) است که بیشترین حجم از منابع این کشور در طی یک دهۀ اخیر صرف مقابله با آن شده است؛ این مسئله شامل تمام خریدهای تسلیحاتی، تمام هزینههای خریدِ وفاداری بازیگران ذرهای منطقه و قدرتهای فرامنطقهای، تمام هزینههای جنگ یمن، بحران سوریه و عراق و بسیاری از موارد مشابه میشود. همچنین هرگونه بحران جدی و بلند مدت در ایران به معنای افزایش بهای نفت و تصرف بازار ایران از سوی عربستان، به عنوان تنها کشوری که امکان افزایش سریع تولید و پوشش مازاد تقاضای بازار برای بلند مدت را دارد، خواهد بود. به علاوه، بر خلاف کشوری مانند ترکیه، عربستان مرز خشکی با ایران ندارد و بنابراین امکان شیوع بحران اینچنینی در آن، کمتر خواهد بود. از منظری دیگر، عربستان صرفنظر از بخش محدودی از گروههای افراطی حاشیهای در میان اقلیتهای قومی و مذهبی، هیچگونه همپوشانی منافع با گروههای سیاسی داخلی ایران ندارد و بنابراین، به جز از مسیر بحران و آشوب، احتمال و امکانات بسیار محدودی برای تأمین منافع بنیادین خود در ایران خواهد داشت و بنابراین، از این جنبه هم گزینهای بهتر از آشوب در دست نخواهد داشت.
این وضعیت اما در مورد ترکیه متفاوت است. هرچند این کشور، ایران را در جبهههای مختلف اقتصادی و استراتژیک در مقابل خود میبیند، اما ترکیه مصداق یک بازیگر نرمال با منافع نرمال است که سود همکاری در عین رقابت را بیشتر از بر هم خوردن صحنۀ بازی و نابودی کامل میبیند. ایران یکی از شرکای تجاری مهم این کشور است. همچنین، با حضور یک کانون بزرگ بحران در جنوب این کشور، مشخص نیست که تا چه حد توان تحمل یک کانون بزرگ دیگر در مرزهای شرقی خود را داشته باشد. مهمتر اینکه ایرانی آشوبزده و بدون قدرتِ مرکزی نیرومند، امکان بسیج قوای گروههای معارض کرد در داخل مرزهای ایران علیه ترکیه را فراهم میآورد و این بزرگترین کابوسی است که ترکیه از سوی استانهای کردنشین شرقی خود میتواند انتظار داشته باشد.
وضعیت برای اسرائیل و ایالات متحده نیز تا حدی شبیه به ترکیه است. احتمالاً هیچکدام از این دو نمیتوانند وسوسۀ حذف یکبارۀ بزرگترین دردسر خاورمیانهای خود را نادیده بگیرند، با این حال ریسک یک کانون عظیم آشوب در قلب خاورمیانه فراتر از یک ریسک قابل محاسبه و قابل قبول برای هرکدام از این دو است. ایالات متحده پس از پانزده سال نتوانسته است یک کانون منطقهایِ تروریسم در افغانستان را با وجود اعزام نیروی مستقیم نظامی، حل کند؛ با پاکستان که یک دولت متمرکز قوی دارد بر سر حل بحران پناهگاههای امن تروریستها به بنبست رسیده است و در سوریه بسیار دست به عصا راه میرود و پیروزی یک رقیب جهانی و یک رقیب منطقهای خود را نظارهگر است. در چنین وضعیتی، میزان عدم قطعیت و میزان تنشی که یک دولتِ وامانده (Failed State) در کشوری 80 میلیونی با بزرگترین منابع انرژی و بزرگترین زرادخانۀ موشکی منطقه میتواند برای منافع ایالات متحده در منطقه به وجود بیاورد، غیرقابل محاسبه و بنابراین، غیرقابل قبول است. به ویژه آنکه در حال حاضر و در آیندۀ میان مدت و بلند مدت، تمرکز استراتژیک ایالات متحده در آسیا و در برابر چین است و در چنین وضعیتی، ثبات نسبی در مناطق دیگر، به گونهای که بحرانی پیش نیاید که آن را وادار به پاسخگویی مستقیم کند، بیشترین همخوانی را با منافع این کشور دارد. هرچند به میزان کمتر، اما منافع اسرائیل هم با چنین سناریویی موافقتر است. احتمالاً هیچ چیز بهتر از وضعیتِ موجود منافع اسرائیل را تأمین نخواهد کرد؛ بزرگترین رقیبان منطقهایاش، به جان یکدیگر افتاده و توان و منابع خود را صرف دشمنی با یکدیگر میکنند و همزمان، پوشش رسانهای و افکار عمومی به گونهای است که رفتارهای غیرقانونی و بیثباتکنندۀ اسرائیل کمتر به چشم میآیند و بنابراین میتواند در سکوت خبری، منافع خود را به پیش ببرد. به خاطر بیاوریم که در سالهای اخیر و پس از بالا گرفتن بحران سوریه و رقابت بین ایران و عربستان، اسرائیل به چه دستاورهایی رسیده است: توسعۀ شهرکسازی با کاهش فشار افکار عمومی و به ویژه، رفع فشار دولت ایالات متحده در این مورد؛ به رسمیت شناخته شدن پایتختیِ قدس از سوی دو قدرت اصلی جهانی، روسیه و امریکا و انتقال سفارت امریکا از تلاویو به بیتالمقدس؛ نابودیِ نزدیکترین تهدید مسلح خود، یعنی بشار اسد و کمرنگشدن دستور کارهای سازمانهای بینالمللی مانند اتحادیه اروپا و سازمان ملل در مقابل رفتار غیرقانونی اسرائیل؛ وضعیتی که پیشتر منجر به قوانین و قطعنامههای ضداسرائیلی در پارلمان اروپا و حتی پارلمان بریتانیا و عضویت فلسطین به عنوان یک کشور در سازمانهای بینالمللی شده بود. این وضعیت را در کنار این پرسش حیاتی برای اسرائیل قرار دهید که اگر برخی گروههای سیاسی در ایران به این جمعبندی برسند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، با چیزی در حدود صدهزار موشک میانبرد و بلندبرد در دست، چه پتانسیلهایی برای رفتار دارند؟ پرسشی که برای دیگر بازیگران منطقه و فرامنطقهای نیز بسیار تعیینکننده است.
احتمالاً بیشترین ضرر از تکرار سناریوی سوریه برای ایران، متوجه اتحادیۀ اروپا خواهد شد. صرفنظر از منافع ملی مرتبط با مبادلات اقتصادی، اتحادیۀ اروپا به شکل مشخص دو ملاحظۀ بسیار مهم در مورد تغییر فاحش وضعیت ایران دارد. نخستین ملاحظه، ناظر بر منافع بلندمدت این اتحادیه در تعیین قواعد نظم بینالمللی است. اتحادیۀ اروپا نمیخواهد دستاوردهای یکی از مهترین نمونههای تشویقکنندۀ چندجانبهگرایی و دیپلماسی، یعنی برجام، با یک اشاره به ماشۀ اسلحه ناپدید شود. دوم، و یکبار دیگر، ریسک آشوب یک کشور هشتاد ملیونی با یک میلیون و ششصد و پنجاه هزار کیلومتر مربع مساحت در قلبِ انبار باروتی به نام خاورمیانه، بیش از توان تحلیلی و آستانۀ پیشبینیپذیری بازیگران نرمال مانند اتحادیۀ اروپا است. همچنین، هرچند اروپا منافعی را با تداوم رفتار منطقهایِ ایران از دست میدهد، بر خلاف دیگر بازیگران از جمله عربستان، با برخی از گروههای سیاسی در داخل ایران همپوشانیهایی در منافع دارد و بنابراین، این چشمانداز را هم در پیش رو دارد که در بلند مدت، با همکاری و تعامل با ساختار سیاسی موجود، گزینههای مطلوبتری را در منافع متقابل با ایران بجوید. در حالی که یک دولتِ وامانده در ایران، صرفنظر از دیگر مسائل، زنجیرۀ طولانی آشوب از افغانستان تا مدیترانه را تکمیل میکند و این به معنای تحرک بالای داعش و دیگر گروههای تروریستی و توان مانور آنها در مرزهای اروپاست.
گزینههای بازیگران شرقی ایران هم در مورد سوریهای شدن ایران چندان باز نیست. همسایههای بلافصل ایران در این حوزه افغانستان و پاکستان هستند که کشور خود را بر این اساس اداره میکنند که حداقل در مرزهای مشترک آنها با ایران امنیت برقرار است. افغانستان به ایران برای ترانزیت وابسته است. پاکستان همین حالا هم معتقد است ناتوانی افغانستان در اعمال حاکمیت در مرزهای جنوبی خود، شَوندِ ناکامی ارتش پاکستان در سرکوب تروریسم در این کشور است؛ در صورت ایجاد یک عمق استراتژیک دیگر برای طالبان و داعش در سمتِ ایران، هرگونه تقابل با آنها بسیار پیچیدهتر خواهد شد.
به علاوه، کشورهای آسیای مرکزی، چین و هند، همین الان هم به لطف شاخۀ خراسان خلافت داعش و ضعف دولت مرکزی افغانستان در ولایتهای شرقی، تهدید داعش را در مرزهای خود احساس میکنند. یک ایرانِ آشوبزده توان عملیاتی داعش را به توانِ بینهایت افزایش میدهد و این ریسکی نیست که آنها بتوانند تحمل کنند. همچنین، منافع اقتصادی آنها از یک ایرانِ نیرومند بسیار چشمگیر است و بر خلاف اتحادیۀ اروپا و امریکا، تهدید استراتژیکی هم از جانب ایرانِ فعلی احساس نمیکنند و اصطکاک منافع بسیار محدودی با این کشور در غرب آسیا دارند. به این مجموعه بایستی نیاز این کشورها به نفت وارداتی و انفجار بهای نفت در صورت وقوع آشوب جدی در ایران را افزود تا مشخص شود که چرا وقوع بحران جدی در ایران، بیشترین مشکل را پس از کشورهایی مانند ترکیه، برای آنها به همراه خواهد آورد.
کوتاه سخن اینکه اگر مورد عربستان سعودی را کنار بگذاریم، احتمالاً هیچکدام از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای منافع مرجحی در فروپاشی دولت مرکزی در ایران و شکلگیریِ آشوب داخلی در آن تا مرز سوریه شدن، ندارند. در جریان خیزشهای موسوم به بهار عربی، تونس به سرنوشت لیبی و سوریه دچار نشد، به این علت که از همان ابتدا و با همراهیِ هشیارانۀ غنوشی و مرزوقی، خشونت، فرقهگرایی و مداخلۀ خارجی را خطوط قرمز خود در مناسبات سیاسی داخلی قرار داده بودند. با این حال از یک منظر بیرونی و مستقل از وجود یا عدم چنین یکپارچگی در داخل ایران، با یک مرور کلی به نظر میرسد موضع قدرتهای خارجی در برابر فروپاشی در سوریه، لیبی و حتی تونس، تفاوتهای جدی با موضع آنها در مورد ایران دارد.
ایران، آشیانۀ عقابی است که هرچند شاید اگر از طرفِ هر بحرانی در منطقه به آن نگاه کنی، قابل مشاهده باشد، با این حال تصمیم برای انداختن آن هم تصمیم آسانی نیست. هرچند جذابیت دراماتیک افتادن این آشیانۀ بزرگ از فراز صخرهای بلند و برخورد آن با سنگها و تکه تکه شدن و از هم پاشیدن آن برای برخی وسوسه انگیز بنماید، با این حال ریسکِ رسیدن به این آشیانه بالاست. همچنین، این آشیانه به اندازۀ کافی بزرگ هست که سقوط تکههای آن، آسیبهای جدی بر جای بگذارد و خلأ حضور آن نیز سطحی از عدم اطمینانِ غیرقابل محاسبه به همراه داشته باشد که هر بازیگر عاقلی را منصرف کند.
بیگمان، همانگونه که طرفهای این مناظره در سطح داخلی اشاره کردهاند، هر بحرانی چند سویه دارد و نیروهای خارجی تنها بخشی از این معادله هستند. اینکه وضعیت داخلی ایران و قطبش اجتماعی تا چه حد زمینۀ تبدیل به خشونت عریان را دارد، موضوع این نوشتار نیست. اما آن بخش از صحبت که ناظر بر منافع بازیگران خارجی است، تفاوتهای مهم و نیز دغدغههای جدیای را در مورد تشبیه وضعیت ایران به سوریه پیشنهاد میدهد. با این حال و در تحلیل نهایی نباید از خاطر بُرد که در سوریه هم بیشتر بازیگران خارجیِ موجود، در برابر کار انجام شده قرار گرفتند و تنها به وضع موجود واکنش نشان دادند تا اینکه از ابتدا موتور محرک آن باشند.