اشاره: انتظار اين بود که دولت هاشمي در مورد خصوصيسازي اينگونه رفتار نکند، بافت اساسي اقتصاد ايران با طرح تعديل و خصوصيسازي همخواني نداشت، تحليلها و تفسيرهاي متعددي که در آن ايام نوشته و منتشر شد بيانگر اين بود که «خصوصيسازي» ميوه ممنوعهاي بود که نبايد خورده ميشد.
جوان برقکار 21ساله شهرک اکباتان در سال 56 هيچگاه فکر نميکرد که روزي نمايندگي گروه بزرگ کارگران ايراني شود. او در آن سالها هرچند به دنبال پيروزي انقلاب بود و همه کارگران را عليه صاحبان کارخانهها و شرکتهاي بزرگ ميشوراند تا مردم به اهداف انقلاب نزديکتر شوند، بااين حال هرگز در اين انديشه نبوده که در طول 30 سال هدايتگر جنبش کارگري شود.
عليرضا محجوب دبيرکل حزب خانه کارگر روايتگر اقتصاد ايران از نگاه کارگران است. کارگراني که با اعتصاب خود اقتصاد شاهنشاهي را متوقف کردند و با تجمعات خود در مراکز مهم اقتصادي کشور، خواستههاي کارگري را به گوش مسئولان رساندند.
چه تجمعات يک ميليوني در سال 58 که عليرضا محجوب بيانيه آن را عليه سرمايهداران خواند و چه راهپيمايي بهارستان تا اتاق بازرگاني که عليه قانون کار علينقي خاموشي ايستادگي کرد تا اجازه ندهد خروج کارگاههاي زير 10 نفر از شمول قانون کار اجرايي شود.
حتي زماني که خصوصيسازي اوايل دهه 70 رنگ واقعيت به خود گرفت. کارگران، آدمک روغني زنجاني را به عنوان طراحي خصوصيسازي به آتش کشيدند تا مبادا زندگي کارگران در آتش خصوصيسازي بسوزد.
در تمام اين ايام اين عليرضا محجوب بود که در تمام اين جنبشها نقش کليدي داشت و خود را نفر اول معترضان اعلام ميکرد. او سخنران تمام اين تجمعات بود. با اين حال او معتقد است تنها ابزار کارگران همين تجمعات و اعتراضات است چون ابزار ديگري ندارند.
گفتوگو با عليرضا محجوب در مورد رفتار کارگران در مواجهه با مشکلات اقتصادي در 30 سال اقتصاد ايران در پي ميآيد.
آقاي محجوب شما از جمله چهرههايي هستيد که قبل و بعد از انقلاب در جريانات مختلف سياسي و اقتصادي حضور داشتيد، لطفاً توضيح دهيد که به چه نحوي وارد جريان انقلاب شديد؟
سالهاي متمادي بهدنبال آن بوديم تا به يک جريان قابل قبول در کارخانهها و واحدهاي توليدي به منظور مطالبات کارگري برسيم. سلسله اعتصاباتي بعد از سالهاي 50 به دلايل صنفي در کشور ايجاد شده بود اما از سال 56 حضور جريان سياسي در صنايع و کارخانه قوي شده بود و خواستههاي صنفي به همراه مطالبات سياسي شدت گرفته بود؛ بنده سال 54 براي اولين بار در چاپخانه دولتي ايران که براي وزارت اقتصاد و دارايي بود استخدام شدم و در همان سالها نيز با مسائل کارگري ارتباط و تماس پيدا کردم. در همان ايام نيز براي تشکيل سنديکا تلاش ميکرديم. البته توفيقي در اين کار حاصل نشد.
شغل شما در آن چاپخانه چه بود؟
ماشينچي چاپ دورنگ بودم و در چاپخانهاي که آن زمان در خيابان ايرانمهر در ميدان امامحسين بود، مشغول بهکار شدم.
چگونه وارد جريانات اعتراضات کارگري شديد و به چه نحوي کارگران شما را به عنوان رهبر جريان کارگري قبول کردند؟
در اوايل هر جرياني، هر کسي که حرف اول را بزند ساير اعضا آن را قبول ميکنند.البته بعد از مدتي بنده از چاپخانه ايرانمهر بيرون آمدم و در محل ديگري به ادامه فعاليت پرداختم.
از چاپخانه اخراج شديد يا شخصاً بيرون آمديد؟
توأمان بود، از سال 56 در شهرک اکباتان مشغول بهکار برق کشي ساختمان شدم، در اين محل به خاطر اينکه استاد کار شده بودم در اتاقي با نفرات متعددي ارتباط داشتم البته در همان جا نيز به فکر ايجاد سنديکا افتادم که تشکيل سنديکا در اين محل نيز بينتيجه ماند.
تفاوت تشکيل سنديکا در شهرک اکباتان با چاپخانه خيابان ايرانمهر در اين بود کهبنده در اکباتان نفر اول نبودم.
در آذر سال 57 که اعتصابات براي انقلاب شروع شد بنده جزو يکي از گردانندگان اعتصابات شدم.
اعلاميههاي امام و اعتصابات را در محلي که محل استقرار امريکاييها بود چاپ ميکرديم.
در مقابل چشمان امريکاييها، اعلاميهها را چاپ ميکرديد، آنها متوجه نميشدند؟
امريکاييها زبان ما را متوجه نميشدند و فارسي بلد نبودند. ولي يکبار حادثهاي پيشآمد که ما لو رفتيم، در آن ايام بهدليل اينکه در آن شهرک فعاليتهاي ساختماني زياد بود، يکي از دوستان ما اعلاميههاي امام را در همان محل امريکاييها جا ميگذارد و به ما شک ميکنند و در يکي از اين دفعات که بي اطلاع بوديم گروه ما توسط امريکاييها شناسايي و به مقامات ارشد گزارش شد ولي امريکاييها شخص ديگري را اشتباهي به جاي همکار بنده دستگير و زنداني کردند.
بعد از عدم موفقيت در ايجاد سنديکا، اعتصابات شروع شد. امريکاييها ابتدا با ما مذاکره کردند ولي آنها نه جواب منفي و نه جواب مثبت ميدادند.
شما به نمايندگي از کارگران فقط به خاطر افزايش حقوق کارگران اعتراض ميکرديد يا نيت ديگري داشتيد؟
نيت ما قاعدتاً افزايش حقوق نبود ولي حتي اگر افزايش حقوق هم ميدادند، اعتصابات ادامه ميداشت.
يعني در آن سالها دخل و خرج کارگران به هم نميخورد؟
به نظر شما مردم از سر بيمشکلي و پولداري اعتصاب و انقلاب ميکردند. مسلماً فشار مادي در آن سالها تأثير زيادي در اعتراضات و حتي انقلاب داشت.
به نظر شما مردم بهخاطر مسائل اقتصادي انقلاب کردند؟
بيتأثير نبود، قاعدتاً تمام مردم مشکل اقتصادي داشتند و از اين گروه کارگران وضعيت بدتري داشتند. تورم رسمي اعلامي در سال 56 حدود 37 درصد بود و اين بيانگر بحران شديد در آن سالها بود.
در آن دوره چه کساني در اعتراضات با شما همراه بودند؟
آقاي ربيعي و کمالي و عبادتچي و ساير دوستان با ما همراه بودند.
کارگران نيز مانند اصناف کميته اعتصاباتي تشکيل داده بودند؟
کميته اعتصابات کارگري با رهبري آقاي هاشمي در صنعت نفت و پالايشگاه تهران فعاليت ميکردند که ما با آنها ارتباطي نداشتيم. آنها بيشتر با جبهه ملي فعاليت ميکردند.
مگر نهضت آزادي در هدايت کارگران نيز فعال بود؟
آنها فقط با اعتصابات نفت همراه بودند، ما خودمان کميته داشتيم حتي بعضي از دانشجويان نيز به ما کمک ميکردند. در شهرک اکباتان سه روز اعتصاب شده بود و حکومت نظامي و ارتش وارد عمل شدند و سه نفر از همکاران را گرفتند و بنده نيز از اتاق امريکاييها که در شهرک اکباتان براي مديريت پروژه ساخته بودند فرار کردم.
فرداي آن روز اطلاعيه زدند که در صورت مراجعهام به کارگاه من را ميگيرند ولي من از اتاق مخفي که در حاشيه کارگاه ساخته بودند ميرفتم و ميآمدم.
در آبان 57 تصور ميکرديد که در بهمن همان سال انقلاب شود و تمام قضايا تمام شود؟
در آن ايام هيچ چيزي قابل تصور نبود؛ شوراي کار بزرگترين واحد در تهران بود و وقتي اعتصاب ميکرد همه ارگانها تحت تأثير قرار ميگرفتند. اين شورا هنوز بطور قوي وارد نشده بود که ما بتوانيم براساس آن تشخيص بدهيم که آيا بزودي انقلاب ميشود يا خير.
با توجه به اينکه شما از گردانندگان اعتصابات بوديد در سخنرانيهاي خود در اجتماعات چه نکاتي را به کارگران ميگفتيد؟
در مورد مسائل صنفي صحبت ميکرديم و فعاليتهاي ديگر ما غيرعلني بود.
در بعضي از واحدها شورا درست کرديم، در آغاز نام شوراي کار «شوراي اسلامي اعتصاب»بود ولي بعداً به «شوراي اسلامي کار» تغيير نام داد.
اعضاي شوراي اسلامي کار چه کساني بودند؟
از محورهاي مختلف جادههاي ورودي به تهران يک نفر عضو اين شورا بودند؛ از جاده ساوه آقاي عبادتچي، کمالي از جاده مخصوص، بنده و آقاي ربيعي، لاجوردي و ساير دوستان نيز حضور داشتيم. البته در آن ايام نشريه کوچکي نيز توسط شوراي عالي کار منتشر ميشد که خبر اعتصابات را اعلام ميکرد.
شما در حزب جمهوري اسلامي از چه زماني و به چه نحوي حضور پيدا کرديد؟
بعد از انقلاب در دانشگاه شريف چند انتخابات برگزار کرديم و در همانجا کانون هماهنگي شوراها تشکيل شد؛ بنده به نمايندگي از اين کانون از روز اول يا دوم اسفند به حزب جمهوري اسلامي و با دعوت شهيد بهشتي مشغول کار شدم.
در واقع شما بهعنوان نماينده کارگران در حزب جمهوري اسلامي حضور داشتيد.
به عبارتي بنده و ساير دوستان از شاخصهاي حزب بوديم ولي در ارديبهشت يا فروردين سال 58 اولين انتخابات شوراي عالي کار برگزار شد و ما نمايندگان اين شورا شديم.
در يکي از خاطرات خود فرموده بوديد که شما راهپيمايي عظيمي از کارگران در اوايل سال 58 تشکيل داديد، دلايل و خواستههاي شما در آن راهپيمايي چه بود؟
گروهي مخالف ما بودند و ميخواستند هدايت جنبش کارگري را بهدست بگيرند، ما به سراغ آنها رفتيم و گفتيم قصد دعوا نداريم ولي ميخواستيم تا خانهکارگر را تخليه کنند آنها مقابله کردند. بعد که متوجه شديم حزب مخالف ما در تدارک مراسم روز کارگر هستند ما نيز تصميم گرفتيم در روز کارگر راهپيمايي تشکيل دهيم تا مانور قدرت دهيم. ستادي از اعضاي حزب جمهوري اسلامي تشکيل شد تا روز مشخصي براي روز کارگر تعيين کنيم و ملاقاتي با امام صورت گرفت کهبنده حضور نداشتم و ايشان پرسيده بودند در تمام دنيا چه روزي را به عنوان روز کارگر جشن ميگيرند و حضار گفته بودند 11 ارديبهشت و حضرت امام نيز دستور دادند که همين روز نيز در ايران به عنوان روز کارگر جشن گرفته شود.
بنابراين اعضاي حزب و شوراي عالي کار به فکر جشن روز کارگر در 11 ارديبهشت افتادند.
به دنبال همين جشن روز کارگر بود که تظاهرات يک ميليون نفري در ميدان امامحسين شکل گرفت؟
بله، ستاد فعالي در شوراي عالي کار تشکيل شد و اعضا از مردم و کارگران دعوت کردند تا در اجتماعي در ميدان امامحسين «عليهالسلام» حضور پيدا کنند و حدود يک ميليون نفر در ميدان شرکت کردند و البته در خيابان ابوريحان نيز جريانات چپ تجمعي تشکيل دادند.
سخنرانان در اجتماع ميدان امام حسين«عليهالسلام» چه کساني بودند؟ آيا شما نيز در گروه سخنرانان حضور داشتيد؟
بنده سخنراني نکردم و فقط اطلاعيه کانون هماهنگي شوراها را خواندم؛ خانم ديگري نيز پيامي را خواند. ما اصلاً قصد نداشتيم مراسم طولاني شود.
شهيد بهشتي و بنيصدر سخنراني کردند. شهيد بهشتي فکر شوراها و نگاه اسلام به شوراها را کاملاً در سخنان خود مطرح کرد.
برخي ميگويند راهپيمايي يک ميليوني کارگران در آن سال در واقع فتح بابي براي تصاحب کارخانهها بود. شما اين مورد را قبول داريد؟
تصاحب کارخانهها از اسفند 57 شروع و تا فروردين 58 تمام شد و ارتباطي به راهپيمايي يک ميليوني ندارد.
اين موضوع از قبل انقلاب شروع شده بود و در انقلاب بطور جدي پيگيري شد. اکثر کارخانهها مشمول بند «ج» شدند، يعني خودشان قادر نبودند که کارخانهشان را اداره کنند. قانون مصادره فقط براي 52 واحد بزرگ اعمال شد.
يعني فقط اموال 52 نفر مشهور، در آن سالها مصادره شد؟
بله، فقط اموال عدهاي محدود مصادره شد؛ مديراني مانند ايرواني و خسروشاهيها.
اسامي اشتباه هم در ليست 52 نفر وجود داشت، خيلي از بزرگان و فعالان آن سالها معتقدند که از بزرگترين اشتباهات، تصاحب کارخانه خسروشاهي بزرگ بوده است، شما اين مورد را قبول داريد؟
پدر خسروشاهيها يکي از مواردي بود که به اشتباه در ليست مصادرهها درج شده بود، آن ليست هم اشتباه داشت پسران خسروشاهي وزير شده بودند، خسروشاهي بزرگ حتي يک نوبت هم از ايران خارج نشده بود جزو براي سفر حج.
پدر خسروشاهي صاحب شرکت مينو بود ولي پسرش (وزير بازرگاني) مدير شرکت توليد دارو بوده ولي زماني که اموال پسر مصادره شد اموال تمام خانواده خسروشاهي مصادره شد.
اموال پدر خسروشاهي که هيچ ارتباطي با وقايع فوق ندارد و آدم بينماز را در کارخانه خود استخدام نميکرد به اشتباه مصادره شد.
آيا قانوني براي مصادره اموال در آن سالها به تصويب رسيده بود؟
در ايران قانوني براي مصادره اموال وضع نشد. بند «الف» قانون توسعه و حفاظت از صنايع به وزارت صنايع اجازه داده بود که اموال به دولت منتقل شود. 52 واحد جزو مواردي بودند که اصلاً صاحبانشان در ايران حضور نداشتند.
کار اشتباهي نبود که اموال افراد سالم در کنار فرد ناسالم با هم مصادره شود؟
مجلس مصوبه را تصويب کرده است، زماني که اموال مصادره شد طبق بند «الف» بايد واحد را حضانت ميکردند. گروه صنعتي مينو نبايد مصادره ميشد و توليددارو بايد در اين گروه قرار ميگرفت.
شيوه مديريت قبل انقلاب بعد از انقلاب جواب نميداد. کارخانه را مصادره کردند که فوراً مديري جايگزين آنها کنند. تمام اموال بانکها را بهخاطر اينکه ربوي ميدانستند مصادره کردند.
در آن ايام جنبش کارگري اقداماتي ميکردند که چندان مناسب نبود، به عنوان مثال کارگران مدير کارخانه را بالاي کوره ميبردند و ميگفتند اگر پول ما را ندهيد شما را داخل کوره مياندازيم، يا مديري را در مقابل کارخانه دار زدند و يا مديري را سوار فورغون کردند دور کارخانه چرخاندند؛ اين موارد را تأييد ميکنيد؟
فورغون درست است ولي کسي را دار نزدند؛ فقط يک جايگاه «دار» درست ميکردند و مجسمه مديري را به صورت سمبليک آويزان ميکردند و با اين کار قصد تهديد طرف مقابل خود را داشتند.
تهديدهايي مانند کوره را قبول داريد؟
ذهن بنده حتي ياري نميکند که اينچنين تهديدي کرده باشند؛ امثال فورغون فراوان بود ولي کسي را «دار» نزدند. دفعات زيادي بوده که مديراني توسط کارگران از کارخانهها بيرون شدهاند.
بهعنوان مثال آقاي خامنهاي در شرکت جنرال سه روز رفتند تا موفق شدند کارگران را قانع کنند که مدير کارخانه را رها کنند.
هدف کارگران از اين اعتصابات چه بود؟
پرداخت يا افزايش حقوق آنها.
شکرچيان نيز اشتباهي در ليست مصادره اموال قرار گرفت؟
بنده چيزي در اين خصوص نشنيدم؛ راجع به اشتباههات بيش از آنچه گفتم چيزي نشنيدم.
آقاي خاموشي با آقايان نمازي و مقدم شريک بودند؟ به خاطر همين آقاي خاموشي از مصادره اموال شکايت داشت.
بله، زماني که آقاي خاموشي در اتاق بازرگاني مستقر شدند نزد شهيد بهشتي رفتند و شکايت کردند و ايشان نيز راهنمايي کردند که پيش بنده بيايند.
منشأ اختلاف شما و آقاي خاموشي از آنجا آغاز ميشود؟
خير، بهطور طبيعي عقايد ما با يکديگر فاصله دارد. در ارديبهشت سال 89 بعد از 30 سال تازه براي اولين بار با اتاق به مذاکره پرداختيم.
قبول داريد که در آن ايام مديريت کارگري به اقتصاد کشور، آسيب زد؟
اگر واحدي را پيدا کرديد که توسط شوراهاي اسلامي کار، اداره و بدتر شده به من معرفي کنيد؛ اگر مديران دولتي و يا غيره بعد از تحويل کارخانه از کارگران فضاي کاري را خراب کرده باشند ارتباطي با شوراي عالي کار ندارد. اگر واحدي از جانب شوراي عالي کار اداره شد و لطمه به اقتصاد زده باشد من کل سوابق خودم را ميدهم، يک واحد هم نبوده که به اقتصاد لطمه بزند.
جايگزين کردن مديران کارخانهها با چه مبنايي بود؟
در آن زمان نهادهاي مختلف مدير معرفي ميکردند و به دليل اينکه وارداتي انجام نميشد هيچ واحدي دليلي براي زيان کردن و يا تعطيلي نداشت، ايرانخودرو را دولت چند ساعت نکشيد که مديريت جديدش را جايگزين کرد.
نقش شما در شوراي عالي کار در خصوص تغيير مديران کارخانهها چه بود؟
گروهي در وزارت کار بوديم که واحدهايي که هيچ نامي از آنها در ليستها و آمارهاي رسمي نبود را فعال ميکرديم و برايشان شورا و مدير معرفي ميکرديم تا فعاليت خود را آغاز کنند؛ رياست کميته تعيين مدير و کميته راهاندازي از طريق شوراها به عهده نعمتزاده (وزير صنايع بعد) بود.
نعمتزاده در آن سال نزد آقاي مهدويکني در کميته انقلاب براي کمک آمده بودند.
کار مشترکي بين کميته انقلاب اسلامي و شوراي اسلامي کار بود که انجام ميشد.
نعمتزاده ليستي از مديران نوشته بود که جايگزين مديران کارخانهها ميشدند.
در واقع شما در کميته مديران پيشنهادي را معرفي ميکرديد و زماني که در کميته ارزيابي ميشد، مديران را به کارخانهها ميفرستادند.
دقيقاً به شکل مهارتي افراد انتخاب ميشدند و مانند هيأت مديره عمل ميکردند، بعضاً مديران مياني بودند که به سمت ارشد ارتقاي يافته بودند.
مديران متخصص جديد بسيار بهتر از مديران قبلي کارخانهها را اداره ميکردند.
اوايل انقلاب با 1000 واحد توليدي تعطيل مواجه بوديم که تا آخر 58 اين آمار صفر ميشود.
تا آخر 60 مدعي هستيم که هيچ مشکلي در اداره اين 1000 واحد توليدي وجود نداشت و بعد از اين دوره دولت وارد عمل شد و شوراها را کنار گذاشت.
در دورهاي که شوراي اسلامي کار حضور داشت واحدي نبود که تعطيل شده باشد.
مديراني که به کارخانهها ميفرستاديد چه ويژگيهايي داشتند؟
کاردان و متخصص بودند ولي مدير با تجربه زياد نداشتيم مثلاً در مورد ايران خودرو از آقاي عالينسب خواهش کرديم که در شوراي انقلاب حضور پيدا کنند و به اتفاق ايشان هيأت مديرهاي براي رفتن به ايران خودرو انتخاب کنند البته آقاي عالينسب چند روز بعد براي خود جايگزين انتخاب کرد و از ايران خودرو بيرون آمد.
بهتر نبود مديران قبلي باقي ميماندند و در مديريت واحدهاي توليدي به مسئولان کمک ميکردند؛ به طور حتم مديراني که پيش از مصادرهها فعاليت ميکردند سابقه و تجربه طولاني را در کارنامههاي خود به ثبت رسانده بودند.
بسياري از آن مديران در کارنامههاي خود اقدامات ناشايستي را به جا گذاشته بودند که از جمله آنها آقاي ايرواني بود؛ وي سابقه باج گرفتن از دولت را به دفعات در کارنامه خود داشت.
در صورت باقي ماندن بسياري از مديراني که کارخانههاي آنها مصادره شده بود، اقتصاد ايران به فساد کشيده ميشد.
تعداد کساني که در مورد مصادره اموال آنها اشتباه شده بود بسيار کم بود.
در اقتصاد ايران تا سال 1370 روشي برقرار بود که زيان کردن به جاي سود بردن هنر مديران بود.
چه کساني در آن سالها بيشتر در حوزه تصميمگيري اقتصادي مؤثر بودند و به اقتصاد ايران کمک ميکردند؟
نقش شهيد بهشتي، در اقتصاد ايران را نبايد دست کم گرفت. ايشان نسخه بينقصي در اقتصاد ايران نوشتند. در شوراي انقلاب نسخهاي را طراحي ميکرد که 10 سال اقتصاد بينقص اداره ميشد.
در سال 57 شهيد بهشتي الگوي اتريش را براي اقتصاد ايران ضروري و راهگشا عنوان کرد. به نظر من آدمهاي رمانتيک اقتصاد ايران را به وضعيت فعلي کشاندند چرا که اقتصاد آلمان و امريکا هيچ شباهتي با اقتصاد ايران ندارد تا آن اقتصادها را الگو قرار دهيم.
به نظر من هنوز هم در برنامهريزي اقتصادي الگو نداريم.
برگرديم به تاريخ سال 60، يکي از مباحثي که به دنبال آن شما بشدت موضعگيري کرديد، بحث تغيير قانون کار زمان آقاي توکلي و اختلاف نظرهاي بعد از ارائه پيشنويس توکلي به مجلس بود. لطفاً مروري به آن ايام کنيد و اتفاقات رخ داده در آن سالها بخصوص دلايل مخالفت شوراي عالي کار با پيش نويس مذکور را تشريح کنيد.
بنده در آن سالها عضو شوراي عالي کار بودم. آقاي توکلي وزير کار و آقاي لاريجاني قائممقام ايشان بودند. مهمترين سرفصلي که موردنظر کارگران بوده بحث اخراج و رفع اخراج کارگران طبق ماده 33 قانون کار سابق بوده است.
اصلاح ماده 33 حرف اصلي کارگران در سالهاي قبل و بعد از انقلاب بوده است.
قبل از آقاي توکلي، وزراي کار آقايان فروتن، اسمپري، نعمتزاده و صادقي بودند.
در تمام ادوار بحث قانون کار وجود داشته است. آقاي توکلي قبل از وزارت منشي مجلس بود. بنده در آن ايام نزد آقاي دري نجفآبادي مسئول کميسيون کار در مجلس وقت رفتم و در مورد برنامههاي مجلس براي قانون کار از ايشان سؤال کردم، ايشان در پاسخ بهبنده کاغذي نشانم دادند که در آن ستوني از اصلاحات قانون کار بود و بنده گفتم که اگر فقط ماده 33 را اصلاح کنيد ما راضي هستيم ولي ايشان گفتند نميشود، بايد قانون کار اسلامي نوشت.
توقع کارگران در اين حد بود و الآن هم تمام دعواها در مورد ماده 27 است و مابقي مواد خيلي تغييرات اساسي و بنيادي ندارد.
بعد از آنکه آقاي توکلي وزير شدند آيا شما با ايشان جلسهاي داشتيد و يا فرصتي پيش آمد که مباحث مورداختلاف کارگران را با ايشان در ميان بگذاريد؟
بعد از اينکه آقاي توکلي وزير شدند بنده در مجلس ايشان را ديدم و نزد وي رفتم و از آقاي توکلي خواستم تا چند دقيقهاي با هم صحبت کنيم ولي وي در پاسخ به اين خواهش بنده گفت «باشد واسه بعد».
بنابراين آقاي توکلي در آن موقعيت حتي حاضر به شنيدن سخنان شما به عنوان نماينده کارگران نشد؟
ايشان فقط گفت «من مقلد امام هستم و از روي رسائل عمل خواهم کرد».
بعد از آن روز آقاي توکلي با کارگران و يا نماينده آنها مذاکرهاي کرد؟
بعد از اينکه توکلي وزير شد با دوستان نزد ايشان رفتيم. ولي ايشان دستور توقف قانون کار قبلي را صادر کردند و اين اقدام وي چيزي بدتر از خواست ما شد.
اينکه چيز بدي نبود قانون کار زمان طاغوت را متوقف کردند؟
اين سخن بنده به اين خاطر است که قانون کار قبلي هر چه قدر هم بد بود بازهم «قانون» بود و بايد اجرا ميشد؛ شوراي عالي کار فقط درخواست اصلاح برخي از مواد را داشت و به عبارت محکم تري طرفدار اصلاح ماده 33 بود.
آقاي توکلي از همان ابتداي تصدي به وزارت کار دستور توقف کامل قانون کار قبلي را صادر کردند و به فکر نگارش پيشنويس جنجالي قانون کار افتادند؟
ايشان در آن جلسه گفتند که قانون متوقف شود، هيأتهاي حل اختلاف نيز به پروندهها رسيدگي نکنند.
توجيه اين اقدام آقاي توکلي چه بود؟ به نظر عجولانه ميرسد که يک وزير تا به مسند قدرت بنشيند يکباره دستور توقف کامل قانوني را بدهد، به اين اميد که خود و کميته جديدش از اول قانوني جديد و متفاوت تدوين کنند؟
آقاي توکلي در توجيه اين اقدام خود گفت «اول بايد قانون با شرع تطبيق داده شود».
سرنوشت شوراي عالي کار زماني که آقاي توکلي اين دستور را صادر کردند چه شد؟
مسلماً بعد از توقف کامل قانون کار، شوراي عالي کار هم تعطيل شد. آقاي محمدتقي خاموشي برادر رئيس اسبق اتاق بازرگاني نيز عضو شورا بودند که برخلاف برادرشان به کارگران بسيار توجه داشتند و مردي متشرع بودند. ايشان نيز بسيار از اين اقدام ناراحت شدند.
آقاي توکلي هيچ وقت در خصوص ايرادات اساسي که موجب صدور دستور توقف قانون کار و نوشتن پيش نويس جديد شده بودند، سخني نگفتند؟
آنچه در آن مقطع اتفاق افتاد، توقف قانون کار بود. برداشت آقاي توکلي در آن زمان اين بود که «نثر صريح تعاريف حوزوي فقه» بايد در حوزه کار براساس احکام اوليه نه ثانويه نوشته شود.
ايشان معتقد بودند موضوع روابط کار درفقه شيعه به باب «اجاره» نزديک است به خاطر اينکه اجير و مستأجر و اجرت در شيعه مطرح است. لفظ اجير که بعد مترادف با کارگر مطرح شد در پيشنويس لحاظ و لفظ «اجير» را در مورد کارگران به کار گرفتند.
کارگران زماني که ديدند از آنها با عنوان «اجير» ياد ميشود اعتراض نکردند؟
شوراي عالي کار در ابتدا اولين کسي نبود که اعتراض کرد بلکه اول آقاي خاموشي به نمايندگي از کارفرمايان اعتراض کردند و به دنبال اين اعتراض جلسهاي تشکيل شد. در اين جلسه آقاي توکلي نيامد. نميدانم به چه دليل؛ ولي اعتراضات شديدي عليه ايشان بود و شايد به همين خاطر ايشان نيامدند و آقاي لاريجاني قائم مقام ايشان که اهل مذاکره و تعامل بودند آمدند جلسه را با ملايمت اداره کردند.
دليل اعتراض خاموشي يا بهعبارتي کارفرمايان از پيش نويس جديد توکلي چه بود؟
آقاي خاموشي در اين جلسه اعتراض داشتند که چرا از وي بهعنوان نماينده کارفرما در جلسات شوراي عالي کار دعوت نميشود. بعد آقاي لاريجاني که هميشه طرف تعامل دستگاه وزارت کار بودند سعي در آرام کردن جلسه داشتند ولي جلسه خيلي سنگين و عصباني بود.
از طرف بخش کارفرمايان چه کساني در جلسه حضور داشتند؟
از طرف بخش کارفرما آقاي خاموشي، آقاي محلوجي که بعداً وزير صنايع شد و تعدادي از نمايندگان کارفرمايان که هر يک وزن قابل ملاحظه سياسي داشتند در اين جلسه بودند و دليل اعتراض آنها اين بود که عيب قانون کار فعلي چيست که اين پيشنويس جديد را نوشتيد.
اعتراض شما بهعنوان نماينده شوراي عالي کار در اين جلسه چه بود و چه مواردي را مطرح کرديد؟
بنده در اين جلسه 8 الي 10 ماده را خواندم و اعتراضات شوراي عالي کار را به آقاي توکلي و قانوني که ايشان نوشته بود مطرح کردم.
ايرادهاي قانون يا به عبارتي پيشنويس قانون کاري که آقاي توکلي تهيه کرده بودند بيشتر در چه محورهايي بود؟
ايرادهاي قانون به مواردي برميگشت که از مهمترين آنها اين بود که در پيشنويس آقاي توکلي از کارفرما با عنوان (موجر)، مزد با عنوان (اجرت) و کارگر با عنوان (اجير) ياد شده بود. حتي در اين پيشنويس تعريف شوراي عالي کار نيز تغيير کرده بود و هدف ما از حضور در جلسه مذکور همين مورد بود ولي آقايان اجازه ندادند در اين مورد صحبتي پيشآيد.
موارد مشخصي در آن پيشنويس تغيير کرده بود که از جمله آنها شوراي عالي کار بود.آقاي لاريجاني در آن جلسه گفتند که هدف از دعوت نمايندگان کارگري صحبت کردن در مورد شوراي عالي کار است. آقايان در پاسخ به آقاي لاريجاني گفتند که ما در مورد اين مسئله هيچ گفتوگويي نداريم.
بنابراين شما در مورد شوراي عالي کار که در اين پيشنويس آمده بود نيز اعتراض داشتيد و آن را قبول نداشتيد. لطفاً تشريح کنيد که چه قسمتهايي از شوراي عالي کار در پيش نويس توکلي تغيير کرده و مورد اعتراض فعالان کارگري بود؟
بله؛ اصلاً يادم نيست که دقيقاً چه تعريفي از اين شورا در پيشنويس توکلي شده بود ولي اشکالاتي کهبنده مطرح کردم بيشتر در فصل قراردادها بود. کارفرمايان نيز در اين مورد معترض بودند؛ ابتدا کارفرمايان شروع کردند و سپس ما دنباله اعتراضها را گرفتيم.
تعطيلي هيأتهاي حل اختلاف نيز تشنجهاي زيادي را در بازار به وجود آورده بود که کارفرمايان نيز با شوراي عالي کار در اين خصوص هم عقيده بودند.
در پيشنويس قانون کار آقاي توکلي فصل مربوط به «قراردادها» نيز تغييرات زيادي کرده بود، به گونهاي که کارفرمايان به راحتي ميتوانستند کارگران را اخراج کنند، ديدگاه شما در اين باره چه بود؟
تغييرات بيشتر از اين بود. موضوع، مبلغ قرارداد و سرفصل آنچه در مورد احکام معامله و عقلانيت طرفين معامله است، عيناً در فصل قرارداد آمده بود.
با اين حساب در پيشنويس مذکور، کارگر مثل يک کالا ديده شده بود؟
بله «فعاليت» کارگر را مشابه يک کالا در نظر گرفته بودند، زماني که تاريخ مصرف اين کالا تمام ميشد ديگر هيچ کاربردي نداشت، در پيشنويس مذکور هيچ بيمه و مزايايي براي کارگران در نظر گرفته نشده بود.
با اين حساب يعني اتاق فکر آقاي توکلي هيچ اهميتي به موضوع بيمه کارگران نداده بودند.
طبق آنچه در پيش نويس توکلي ذکر شده بود، بيمه کارگران اختياري بود و نويسندگان اين پيش نويس هيچ اجباري را در اين مورد لحاظ نکرده بودند. بنده در آن زمان طي مصاحبهاي گفتم که کارگران «زکات بگير» نميشوند.
جلسات مختلفي با حضور مسئولان مربوطه در آن زمان تشکيل شد و تمام مشکلات فوق گفته شد.
گويا اين درگيريها تا سال 69 ادامه داشت و به مجلس هم کشيده شد؟
زماني که پيشنويس قانون کار به مجلس داده شد مقام معظم رهبري که در آن موقع رئيسجمهور بودند با دبيرکل وقت حزب جمهوري اسلامي و بنده جلسه گذاشتند البته در آن موقع هفتهاي دو نوبت با ايشان جلسه داشتم که يکي به خاطر فعاليتهاي حزب و ديگري به خاطر شوراي مرکزي بود. ايشان در هر دو جلسه به پيشنويس قانون کار انتقاد کردند.
بنابراين مقام معظم رهبري نيز که در آن سالها رياست جمهوري را به عهده داشتند نيز به مواد موجود در پيش نويس آقاي توکلي اعتراض کردند و مواد موجود را قبول نداشتند؛ صحبتهاي بين شما و ايشان به بيرون هم کشيده شد و از آقاي توکلي براي توضيح دادن در خصوص پيش نويس دعوتي نشد؟
مقام معظم رهبري در جلسهاي خصوصي با بنده صحبت کردند و بنده تمامي موارد را به ايشان توضيح دادم و بعد آقاي توکلي درخواست وقت کردند و آقاي توکلي به شوراي مرکزي آمدند و فقط بهبنده حمله کردند.
شما هم در آن زمان فعاليتهايي ميکرديد که باعث به خيابان ريختن کارگران ميشد. اين موارد از دلايلي نبود که اعتراض آقاي توکلي را در مورد شخص شما به دنبال داشت؟
خير، به هيچوجه اينطور نيست. کارگران اصلاً در اعتراض به آقاي توکلي از جانب بنده به خيابانها نيامدند.
منشأ اعتراضات و اعتصابات عمومي چه گروهي بودند؟
اعتراض عمومي در واقع اعتراض کارفرمايي بود و کارفرمايان پيش از کارگران نزد مقام معظم رهبري رفتند و شکايات خود را در مورد پيشنويس قانون کار مطرح کردند.
تمام کارفرمايان خصوصي و مديران دولتي در مورد اين پيشنويس معترض بودند و فقط ما معترض نبوديم.
اصلاً پيشنويس توکلي اجرا هم شد؟
خير، قانون قبلي تعطيل شده بود به همين دليل وضعيت بدتر شد. قانون قبلي متوقف شده بود و بعد از آن پيشنويس جديد هم آنقدر مخالف داشت که اصلاً تصويب نشد.
اين توقف، تبعات زيادي را به همراه داشت و بعد از نگارش اين پيشنويس، تمام بخشهاي مربوط به «کار» اعتراض کردند.
با چه عقلانيتي اين پيشنويس نوشته شده بود؟
به هر حال نوشته شده بود. البته بايد در فضاي اوايل انقلاب که فضاي فقاهتي و شرعي است، قضاوت صورت گيرد.
بعد از سخنان آقاي توکلي نزد آيتاللهخامنهاي در جلسهاي که به آن اشاره کرديد فضاي حزب جمهوري عليه شما شد؟
بعضيها بودند که سخنان آقاي توکلي را قبول کردند ولي اکثريت با بنده هم رأي بودند.
سرانجام و بعد از علني شدن پيش نويس آقاي توکلي و بالا رفتن حجم اعتراضات کارگران و کارفرمايان چه تصميمي اخذ شد؟
بعد از علني شدن پيشنويس قانون کار در آن زمان (سال 60)، مقام معظم رهبري که در آن سال رئيس جمهور بودند چند وزير را مأمور رسيدگي به پيش نويس توکلي و نگارش قانون کار جديد کردند، وزير دادگستري وقت از جمله وزرايي بود که مأمور نوشتن قانون جديد شد.
آقاي ميرحسين موسوي نخستوزير وقت هم وارد اين مسئله شد؟
در اين موضوع نخستوزير هيچ اظهارنظري نکرد بلکه آقاي توکلي از حوزه رياست جمهوري در کار اجرايي دخالت کردند.
با اين حساب رئيسجمهور وقت زماني که ديدند آقاي موسوي (نخستوزيروقت) اقدام و اظهار نظري در مورد آرام کردن حجم اعتراضات عمومي و گسترده مردم درباره پيشنويس آقاي توکلي نميکنند وارد عمل شدند.
اين جزو معدود مواردي است که رئيس جمهوري مستقيماً در دوره نخستوزيري مداخله کردند و هيچ موردي را در تاريخ پيدا نميکنيد که ايشان به اين شکل در اجرا دخالت کرده باشند و دستور بدهند.
آيا آقاي موسوي (نخستوزير وقت) موافق اين موضوع بود؟
اظهارنظري در اين باره از سوي ايشان مطرح نشد.
هيأت دولت چطور؟ موافق پيش نويس آقاي توکلي بودند؟
قطعاً نه، چون که تصميم گرفته شد تا 9 وزير در مورد نگارش پيشنويس ديگري اقدام نمايند.
چه کساني مسئول اصلي نوشتن قانون جديد شدند؟
آقاي موسوي اردبيلي در آن سال به عنوان رئيس قوه قضائيه رسماً وارد اين موضوع شدند و از طريق مباحثه فقهي با مدرسين قم موضوع را روشن کردند.
يعني جامعه مدرسين قم آقاي توکلي را حمايت ميکردند؟
بله حمايت ميکردند. نامهاي از سوي اين گروه به آقاي خامنهاي (رئيس جمهور وقت) با موضوع شکايت از بنده نوشته شد، چرا کهبنده مصاحبهاي داشتم که تيتر يک تمامي روزنامهها شده بود. بنده تظاهرات نکردم. کارگران را به خيابانها نياوردم بلکه مصاحبههاي تند ميکردم.
کدام گروه شما را به عنوان کمونيست خطاب کرده بودند؟
نامهاي که جامعه مدرسين به مقام معظم رهبري نوشته بودند بنده را به عنوان کمونيست ياد کرده بودند، البته اسمي از بنده نياورده بودند ولي معلوم بود که از بنده شکايت ميکردند. ذهنيت اين بود حضور بنده حزب جمهوري را زير سؤال ميبرد.
آقاي توکلي دولت را متقاعد کرد و پيشنويس ايشان به مجلس رفت؟
به هيچوجه. پيشنويس مقام رهبري به مجلس رفت. پيشنويسي که اصغري تهيه کرد و توسط دکتر معارف نوشته شد، به دولت فرستادند و به شوراي عالي کار هم براي گفتوگو آوردند.
پيش نويس جديد چه تفاوتهايي با پيش نويس آقاي توکلي داشت؟
پيشنويس ملايمي بود که البته اين پيش نويس با آنچه تصويب شد متفاوت بود. مجلس تغيير زيادي در پيشنويس پخته مقام رهبري اعمال کرد.
از صحبتهاي شما اين نتيجه به دست ميآيد که بازهم آنچه در مجلس به تصويب رسيد با پيشنويسي که به دستور مقام رهبري تهيه شده بود فرق ميکرد، درست است؟
فضاي آن وقت کارگري قانوني را ميطلبيد که به کمک و رهبري آقاي خامنهاي نوشته شد. پيشنويس پاسخي بود به نيازهاي کارگران. قانون کاري که نوشته شد محصول کار شخصي هيچ فردي نيست، بلکه فضاي جامعه اين قانون را مطالبه ميکرد و اگر پيشنويس اولي نبود قاعدتاً فضاي آن سال به اين اندازه تند نميشد.
در مورد پيشنويس اول بخشهاي مختلف جامعه اعتراض داشتند. احساس نگرانيهاي عمدهاي به وجود آمده بود که فضا را متفاوت کرد.
نميتوان اينگونه نتيجه گرفت که اختلاف بين نخستوزير (موسوي) و رئيس جمهور (آقاي خامنه اي) در اين مسئله پيش آمد؟
در اين مورد اختلافي وجود نداشت ولي شخصيت مقام رهبري به قدري قوي بود که هيچکس اعتراضي را در اين زمينه نداشت حتي آقاي توکلي نيز ديگر هيچ مصاحبهاي نکردند.
شما ديدگاه تمام ارگانها را در مورد پيشنويس آقاي توکلي گفتيد ولي اشارهاي به نظر شوراي نگهبان در اين خصوص نکرديد، موضع شوراي نگهبان در مورد پيش نويس توکلي چه بود؟
شوراي نگهبان نيز پيشنويس آقاي توکلي را قبول داشتند.
درگيري بين مجلس و شوراي نگهبان که به حضرت امام هم کشيد را توضيح ميدهيد؟
زماني که مجلس پيشنويس را فرستاد (2 بار کميسيون اجتماعي مجلس به همراهبنده مذاکراتي با حضور آقاي صافي داشتيم) نظرات شوراي نگهبان مواردي که در پيشنويس آقاي توکلي نوشته شده بود را يادآوري ميکرد. پذيراي شرايط جديد نبودند.
آقاي توکلي در اين شرايط چه راهکاري را در نظر گرفته بودند؟ آيا در اين شرايط از موضع خود عقب نشيني کردند يا خير راهي ديگر را در پيش گرفتند؟
آقاي توکلي فکر ميکرد براي خروج از اين بنبست دستوري از طرف امام به شوراي نگهبان مطرح ميشود و گره اين پيشنويس باز ميشود. اين تفکر آقاي توکلي ريشه در اين مسئله دارد که موارد ديگري نيز به اين حالت حل شده بودند و تنها اين بنبست نبود.
اما اين راهکار توکلي نتيجه نداد و سرانجام مجمع تشخيص مصلحت نظام شکل گرفت.
بنابراين به خاطر اين قانون مجمع تشخيص مصلحت نظام تشکيل شد؟
به دليل بنبستي که در اين قانون پيدا شد و براي طرح اين مورد و موارد مشابه مجمع تشخيص تشکيل شد.
ولي حضرت امام جواب به شوراي نگهبان دادند و اين شورا نيز جوابيهاي به امام داد که در نهايت امام گفتند مانعي ندارد و اين قانون ميتواند اجرا شود؟
سؤال آنها جنبه پرسش داشت نه مقابله با امام(ره) ولي «تعريفي» نيز در آن احساس ميشد که در واقع امام پاسخ دادند، اگر بعد از اين سه نوبت موردي در شورا رفت و آمد شد چنين بشود ولي به دليل اينکه مجمع تشخيص تشکيل شد، آن سه نوبت که ميتوانست عملياتي شود، مورد استفاده قرار نگرفت.
منظور امام از چنين بشود چه بود؟
(چنين بشود) يعني نظر مجلس اعمال شود البته مشروط به اينکه مجلس به دوسوم رأي دهد.
چه زماني اوج اختلاف شوراي نگهبان و مجلس بود؟
قبل از اينکه به بنبست آخر برسيم، اين نتيجه حاصل شده بود و بيشتر محدود به زمينهاي مزروعي و دعواهاي کشاورزي و زمينداران بود که قوانيني تصويب شده بود که منجر شد اختلاف شوراي نگهبان و مجلس افزايش يابد.
گويا منشأ احکام اوليه و ثانويه نيز در قانون کار بود؟
عمده مباحث مربوط به احکام اوليه و ثانويه در قانون کار وارد مباحث فقه شد، البته اين حالت در مباحث «زمين» نيز مطرح بود ولي نه به اين شدت.
مروري به تاريخ نشان ميدهد که آقاي توکلي براي توجيه پيشنويس خود به احکام مذکورمتوسل شده بود، در اين خصوص هم توضيح دهيد.
مجموعه 2 نظر متفاوت يکي بازگشت و ماندن بر روي احکام اوليه و ديگري ظهور احکام ثانويه از مواردي بود که در آن زمان بحثهاي بسياري را به دنبال داشت.
آقاي توکلي بيکار نبودند و در تمام سخنرانيهاي خود در مجمعهاي خبري نظريات خود را مطرح و دفاع کردند.
آيا تظاهراتي عليه آقاي توکلي شکل نگرفت؟
شوراي عالي کار و کارگران هرگز دنبال دعوا نبودند.
ولي شما در مناسبتهاي مختلف شعارهايي مانند مرگ بر خاموشي يا فحاشي عليه مخالفانتان انجام ميداديد.
بنده در مذاکرات بارها در اين باره اعتراض کردم که نبايد گفت «مرگ بر خاموشي» و با پلاکاردهاي اينچنيني مخالف هستم.
متن صحبت بنده موجوداست و هيچ نسبتي به ايشان داده نشد. بنده در سخنان خود حرف جمعي زدم در حالي که ايشان به صورت شخصي در سخنان خود نام ميآوردند.
لطفاً درباره زماني که توکلي براي توجيه کار خود در مجلس به سخنراني پرداخت نيز توضيح دهيد و در ضمن به سخنان خود نيز در آن زمان اشارهاي داشته باشيد.
آقاي توکلي در مجلس سخنراني کردند و بنده هم وقت گرفتم و حرف زدم. نطق پيش از دستور کردم ولي در جمع اين شعار را نگفتم.
هيچ موقع بنده نه راجع به آقاي توکلي و نه آقاي خاموشي و نه راجع به کساني که با آنها مخالف بودم و هستم باوري به نام «پردهدري» نداشته و ندارم.
ولي قبول کنيد که ادبيات تندي در آن زمان داشتيد.
اين مورد را تکذيب نميکنم. به خاطر اينکه بايد ادبيات در اين مورد تند باشد، هنوز هم تند است و نبايد کند باشد. ادبيات «تند» با «پردهدري» متفاوت است. امروز هم عقايد خود را تند مطرح ميکنم.
آقاي محجوب اين که شما با يک روش مخالف هستيد و به دنبال آن تعدادي از کارگران را در صحنههاي اجتماعي بياوريد، درست است؟
اين نظر نبود بلکه پيشنويس بود که به مجلس داده بودند براي اينکه قانون شود.
به هر حال به نظر شما درست بود که از طريق فشارهاي غيررسمي وارد عمل شد؟
ما براي اعتراض هستيم، کجا بايد اعتراض کنيم؟ بايد ميگفتم در کارخانه اعتصاب کنند يا تظاهرات؟
شما نماينده قشر کارگر و داراي قدرت هستيد ولي آوردن کارگران در خيابان معناي متفاوتي دارد.
بنده بارها مذاکرات کردم، الان هم تحرک نشان ميدهم، طرف مقابل ابزار قانوني داشت ولي ما ملايمترين ابزار را انتخاب کرديم و اعتصاب نکرديم.
شما الان نماينده مردم تهران هستيد، چند ماه گذشته تعدادي از مردم به خاطر آقاي جاسبي مقابل مجلس گفتند نماينده انگليس و کيف انگليسي، شما اين روش را ميپسنديد؟
بنده اعتراض را حق مرجع صنفي ميدانم، روش را غلط نميدانم بلکه نوع گفتهها را قبول نداشته و ندارم. مجلس بايد اعتراض کند، بنده اگر حرف تندي هم زده باشم سعي کردم آن را ملايم کنم. اگر موضوعات حياتي ما مطرح شود قطعاً اعتراض ميکنيم.
آقاي توکلي در سال 60 نظري را در مورد قانون کار از منظر دولت مطرح کردند ولي رفتارهاي شما به نحوي بود که چندان شايسته حزب شما نبود.
در مقابل اين نظر ما هم اعتراض کرديم.
لازم نشد از ابزارها استفاده کنيم هرگز اين ابزارها براي آقاي توکلي مطرح نشد.
آيا در آن شرايط آقاي توکلي نيز مانند شما گروه داشت؟
البته عدهاي جمع شدند که از شخص ايشان حمايت کنند گروهي آمدند تا با گروه آقاي توکلي درگير شوند ولي بنده آنها را متفرق کردم و گفتم شخص ميتواند از خود حمايت کند.اجازه نداديم تحرکي ايجاد شود چرا که در آن مقطع احتياجي به تحرکات نبود. اتفاقاً در مورد جهرمي تظاهرات زيادتري نسبت به آقاي خاموشي شد ولي بنده نامه به ايشان نوشته و معذرت خواهي کردم.
زماني که توکلي در جمع کارگران سخنراني ميکرد مورداعتراض آنها قرار نميگرفت؟
عدهاي نظر ميدادند و در همان جا با توکلي مباحثه ميکردند و توکلي نوعي دفاع ميکرد که موجب تحريک کارگران نشود و يا به مناقشه نکشد.
موردي پيش آمده بود که شخصاً با آقاي توکلي در مورد مشکلات وقت صحبت کنيد؟
چند بار خواستم خصوصي صحبت کنم ولي وقت نداد اما در جلسات، مؤدبانه و صريح معضلات را مطرح ميکرد و ميکند.
آقاي محجوب از چه طريقي کارگران را به خيابانها ميآورديد و در عين حال آنها را ساماندهي ميکرديد؟ کارگران به صورت داوطلب ميآمدند يا نه شما آنها را با شرايط خاص به خيابانها ميآورديد؟
هزينههاي زيادي را در اين باره متحمل ميشديم. تا زماني که کارگران سرويس داشتند، با سرويس ميآمدند ولي بعدش ماشين ميگرفتيم و در ايام تعطيل هم حقوق پرداخت ميکرديم تا اجازه دهند آنها به خيابانها بيايند و در تظاهرات شرکت کنند.
ميخواستم به موضوع ديگري اشاره کنم که واکنش شديد شما را برانگيخت و آن موضوع خصوصيسازي است. خصوصيسازي يکي از مباحثي بود که شما از آن به عنوان سياهترين دوران اقتصادي ايران نام ميبرديد. چرا اينقدر شما با خصوصيسازي بد هستيد؟
انتظار اين بود که دولت هاشمي در مورد خصوصيسازي اينگونه رفتار نکند، بافت اساسي اقتصاد ايران با طرح تعديل و خصوصيسازي همخواني نداشت، تحليلها و تفسيرهاي متعددي که در آن ايام نوشته و منتشر شد بيانگر اين بود که «خصوصيسازي» ميوه ممنوعهاي بود که نبايد خورده ميشد.
فضاي عمومي کشور از سال 1367 به بعد به اين سمت جهتگيري کرد، بنده به هيچ وجه اشخاص و دولتها را در اين مورد مقصر نميدانم، بطور عمومي اين نسخه به واسطه اينکه تصور ميشد بعد از اتمام جنگ بايد با دنيا رابطهاي ديگر داشته باشيم در ايران مطرح شد.
متأسفانه نسخه خصوصيسازي در ايران يک نسخه فوريتي بود.
يکباره تصميم به فروش واحدهاي دولتي گرفتند، کمالي (وزير وقت) به خاطر اين موضع استعفا داد و چند هفته به هيأت دولت نرفت و دولت ناچار شد چند ماه اين مسئله را به تأخير بيندازد تا نظر کارگران را به دست آورد.
دليل استعفاي آقاي کمالي چه بود؟
به خاطر خصوصيسازيها.
چرا مگر اموال دولتي به حراج گذاشته شده بود؟
برداشت ما با برداشت دولتها متفاوت است، از نظر قشر ما تمام اتفاقها با هم افتادند، خصوصيسازي جاروکشي به اقتصاد ايران است، حراج يعني منابع را به نفع خود مصادره کنند. به اعتقاد ما، آنچه اتفاق افتاد، اقتصاد خارجي بود.
شوراي عالي کار مدتها و بلکه سالهاست که با اتاق بازرگاني مشکل دارد، دليل اين اختلاف قانون کار بود يا ريشه در خصوصي سازيها دارد؟
مشکل ما با اتاق بازرگاني فقط قانون کار نيست بلکه از نسخههايي که آنها براي اقتصاد ايران ميپيچند شروع ميشود؛ راههاي کجي که در ادوار دور و نزديک پيش گرفته بودند.
مگر خصوصيسازي تجويز اتاق بازرگاني بود؟
بله، اين روش خواسته اتاق بازرگاني بود. مباحث خصوصيسازي بر ميگردد به جلساتي که در کرمان در سال 66 مطرح شد و براي اقتصاد ايران رويه جديد طراحي کردند که در واقع اقتصاد بازرگاني بيشتر در اهداف آنها قرار داشت. حداقل انتظار ما از آقاي خاموشي اين بود که به عنوان مرد توليد تا آخرين لحظه از آخرين نيروهاي توليد دفاع کند. بعد که ضربات را خورديم تازه اتاق برگشت به توليد و صنعت که ديگر فايدهاي نداشت. نوشداروي بعد از مرگ سهراب بود، نطفه مباحث مربوط به خصوصيسازي به اين اجلاس بر ميگردد.
شما اشاره کرديد که آقاي خاموشي رئيس اتاق بازرگاني در سال 66 خط مشي جديد در اقتصاد ايران راهانداختند ولي آنچه تاريخ نشان ميدهد اين است که بخش عمدهاي از اين مباحث به تيم آقاي هاشمي رفسنجاني مربوط ميشود، تحليل شما در اين مورد چيست؟
آقاي هاشمي و نوربخش و روغني زنجاني برنامه اولي را با هدايت آقاي نيلي طراحي کردند که در آن مباحث خصوصيسازي در نظر گرفته شده بود، اين نشأت گرفته از سياست تعديلي بود که از بانک جهاني گرفته شده بود.
قطعاً تأثير شخص آقاي هاشمي رفسنجاني و آقاي زنجاني که مدتها در مسائل اقتصادي با يکديگر مباحثه کرديم و نظرات يکديگر را از دوران دانشجويي ميشناسيم متأثر بود.
رابطه آقاي هاشمي بعد از رياست جمهوري با اتاق بازرگاني به چه نحوي بود؟
آقاي هاشمي بسيار به اتاق بازرگاني احترام ميگذاشت. ايشان هيچ سفري را بدون اتاق بازرگاني نرفتند. بنابراين ميزان تأثيرات مشخص است. زماني که آقاي هاشمي ميخواستند رئيس جمهور شوند درخواست جلسهاي بدون سقف را مطرح کرديم و جزو صادقترين آدمها هستند و فقط گفتند که ما کارگر صرفه و کارفرماي صرفه ميخواهيم، اين جمله را ميپسنديم و جزو افتخارات دولت ايشان است ولي در اصل موارد حدود 5 بعد از ظهر تا 11 شب با آقاي هاشمي مباحثه کرديم و گفتيم اين شيوه بايد اصلاح شود.
از چه سالي در بخش کار، کشور به بحران برخورد؟
از سال 64 الي 65 به بحران برخورديم و دولت اولين قدمها را برداشت،اتاق شرايط را مناسب ديد، طراح شد و وزيراني که کار بازرگاني ميکردند مثل آقاي جعفري از ايشان دفاع کردند.
سازمان مديريت وقت نيز در اين مسير بود؟
اين مسئله توسط معاونت وقت اجرايي نخستوزير مورد توجه بود؛ اما پس از مدتي اين مسئله براي نخستوزير (آقاي موسوي) سؤال برانگيز شد و ايشان براي آقاي ميرزاده نامهاي نوشتند. به همين دليل جلسهاي با ايشان گذاشتيم ولي آقاي موسوي نظرات مطرح شده از سوي ما را نپذيرفت.
دليل مخالفت نخستوزيري با طرحها و موارد مطرح شده از سوي شما چه بود؟
بخش نخستوزيري دقيقاً دنبال آزادسازي بود و اين مهم را در سازمان برنامه و بودجه دنبال ميکرد.
بعد از اينکه آقاي هاشمي رئيس جمهور شدند چه اتفاقاتي رخ داد؟
زماني که مصادف با رياست جمهوري آقاي هاشمي است اين حرکتها به اوج ميرسد؛ آقاي هاشمي قطعاً شيوه اداري اقتصاد آزاد را باور داشتند و اين باور را دنبال ميکردند.
قطعاً در کنار اين باور، به اين مسئله هم اهميت ميدادند که نبايد قشر کارگر و کشاورز ناديده گرفته شود.
با اين حساب و با اين مواردي که برشمرديد، دليل مخالفت حزبي که شما در آن حضور فعال داشتيد چه بود؟
حزب در مورد اصل موضوع مشکل داشت و منتقد بود؛ چرا که کندترين دوران خدمت مربوط به همين دوره است.
اگر نگاهي به روزنامه جمهوري اسلامي شود به راحتي مشاهده ميشود که تندترين مقالات در اين دوران نوشته شده است.
آدمک آقاي زنجاني را بهخاطر اينکه موافق خصوصيسازي بود، جلو ساختمان خانه کارگر بالا برديد؟
بله، بيپرده ميگفتند که سرمايه به دست خصوصي ميرود و آبادي را همراه دارد و ما با اين کار مخالف بوديم و در يکي از تجمعاتمان آدمک روغني زنجاني را بالا برديم.
خب اين موارد که مضمون بدي را نداشتند؟
حرف بدي نيست؛ آنها ميگفتند که ثروتهاي خود را جمع کنيد در حالي که جايي ثروتي نزد ما نگذاشته بودند.
آوردن مترسک افراد در سطح ميادين عمومي اقدام درستي بود؟
بنده موافق نبودم؛ وقتي چنين تحرکي ميشد اصل حرف درست زير سؤال ميرود.
جلو سازمان برنامه هم رفتيد و آيا اين اعتراضات عقبنشيني مسئولان را به دنبال داشت؟
اولش از خانه کارگر بود، به تدريج عقبنشيني کردند ولي در نهايت در خصوص سهم 33 درصدي کارگران از خصوصيسازيها مذاکره کردند که اين 33 درصد را به کارگران پرداخت کنند.
از اول اين 33 درصد در قانون متعلق به کارگران بود و قانونگذار آن را لحاظ کرده بود؟
بعداً متوقف شد. عرض کردم که آقاي کمالي استعفا نوشت و اين موضوع متوقف شد ولي بعد مذاکراتي صورت گرفت کهبنده در جلسات مذاکره با مرحوم نوربخش، آقاي زنجاني، به بحث و بررسي پرداختم.
مضمون قانون خصوصيسازي چه بود؟
اينکه تمام بخشها را واگذار کنند.
منظور از واگذاري تمام بخشها اين بود که تمام واحدها به مديران يا افراد سرمايهدار خارج از حوزه مديريت از طريق مذاکره يا مزايده واگذار شود ؟
تعدادي نيز با همين روال واگذار شد و در اين خصوص مدتها جنگ کرديم و بعد مجلس قانون را عوض کرد.
شما در خصوص بازپسگيري 17 کارخانه که به روش بسيار نامناسبي واگذار شد گويا تحرکات گستردهاي کرديد؟
تندترين مباحث اقتصادي، مربوط به دوران خصوصيسازي بود و آقاي هاشمي نيز به ما احترام ميگذاشتند ولي به دليل اينکه شيوهها و روشها مقبول ما نبود و فکر ميکرديم در آينده اين موضوع تهديدي براي انقلاب و کشور است، مخالفت ميکرديم. از تمام طريقها مخالفت ميکرديم و باعث ناراحتي نيز ميشديم.
تا قبل از سال 70 هر کسي ميآمد کارخانهها را تملک ميکرد تا اينکه 29/3/70 مصوبهاي در هيأت دولت به تصويب رسيد که 33 درصد آن براي کارگران باقي بماند.
اين مصوبه نتيجه اعتراضات و اعتصابات کارگران بود البته بعد از گذشت 9 ماه توقف نهايي شد.
واکنش آقاي هاشمي (رئيس جمهور وقت) در آن زمان چه بود؟
زماني که آقاي هاشمي اعتراض آقاي کمالي و نيامدن به جلسه را شنيدند، گفتند راه پيدا کنيد؛ وقتي در دولت به تفاهم نرسيدند قرار شد ما با دولت تفاهم کنيم و در خصوص 33 درصد تفاهم کرديم که متأسفانه خوب اجرا نشد، به اين معني که 33 درصد عملاً واگذار نشد. مديران هم در همين 33 درصد بودند.
بعداً مصوبهاي آمد با اين مضمون که اشکالي ندارد مديران دولتي در 33 درصد حضور داشته باشند؟
بعد از 33 درصد اين مسئله عملي شد؛ پيش از اين نيز ما قبول داشتيم که مديران باشند ولي نبايد سهم نامعقول بخرند و يا مالک کل شوند.
ماجراي 17 کارخانهاي که شما بارها تقاضاي باز گرداندن آنها به دولت را داشتيد چه بود؟ آيا اشکالي در نحوه واگذاري اين کارخانهها وجود داشت؟
رئيس وقت صنايع ملي اين کارخانهها را واگذار کرده بود؛ شرکت ايران جوجه اولين کارخانه بود.
با اعتراضات کارگري جلوي خصوصيسازي را گرفتيد؟
تا سال 72 اين اعتراضات ادامه داشت؛ ولي بعد از آن وضعيت عادي بود.
از مجلس مصوبه گرفتيد؟
مأخذ قانوني در خصوص تمام کارخانههايي که به اين طريق واگذار شده بود، وجود نداشت. بند «ج» و بند «ب» نيازمند قانون بود در حالي که از قوه قضائيه قانون گرفتند به دليل اينکه از مجلس نميتوان قانون گرفت. در نهايت به خاطر اينکه اعتراضات در شهرهاي مختلف شدت گرفت نمايندگان مجبور شدند قانوني را تصويب کنند که ديگر واگذاري صورت نگيرد.
چه سالي بود؟
سال 73 مصوب شد. اول قرار بود که مصوب مجلس را با قدرت و سرعت اجرا کنند اما به دليل اينکه کارگران اصلاً توان خريد اين شرکتها را نداشتند در توافق نوشته شد که اگر توان خريد را داشتند ترجيح با اين بخش است.
تا آنجايي که من اطلاع دارم بيشترين جنبشهاي کارگري مربوط به زمان خصوصيسازي بود.
بعد از انقلاب، ليست رسمياي منتشر شد که نزديک به سه هزار شرکت بزرگ و کوچک در آنجا تقريباً به دست دولت و کارگران افتاد. تقريباً پيکره عمده صنعت در آن موقع دولتي شد که سرنوشت خوشي براي کارگر، مدير و اداره کنندگان به همراه داشت. البته مثل روز روشن بود که تمام اين خوشيها به ناخوشي تبديل ميشود.
در سالهاي 67 تا 73 چند درصد از واگذاريها ابطال شدند؟
با حکم دادگاه تعدادي از واگذاريها به دولت برگشت. در آن ايام شيوه خاصي براي واگذاريها بود که ما آن را مطلوب نميدانستيم. اين مسير که دولت سازندگي انتخاب کرد بر خلاف جريان آب بود. اقتصاد ايران قابل بازسازي بود. در سال 63 يا 64 با بهترين مديريت، شرکتهاي دولتي اداره ميشد. يادم هست که در آن زمان بنده و محروم عالينسب با هم در يک جلسه رفتيم و اصرار ما بر اين بود که دولت سهام زير 30 و 50 درصد خود را رها کند و بالاي 50 درصد سهام خود را نگه دارد. کارخانههاي کوچک و بياهميت به بخش خصوصي برگردانده شود ولي معتقد بوديم واحدهاي بزرگ نزد دولت باقي بماند و به تدريج در مورد آن تصميمگيري شود. در همان جلسه که در سال 63 تشکيل شده بود تمام حضار ما را محکوم کردند.
شما در اين جلسه به نمايندگي از شوراي عالي کار حضور داشتيد؟
منظور بنده از «ما» مجمع کارگري است و بنده به تنهايي فعاليت نکردم.
سازمان گسترش نوسازي هم اين وضعيت را داشت؟ شما در مقابل اين سازمان هم اعتراض کرديد؟
سازمان گسترش نوسازي بسيار ظريف و خيلي کند وارد خصوصيسازي شد، زياد مورد اعتراض نبود و تحت فشار برخي ارگانها اقدام بهخصوصيسازي ميکرد.
آقاي بانکي نقش اساسي در دعواي خصوصيسازيها داشت؟
وزارت صنايع خيلي وارد خصوصيسازي شد به خاطر اينکه تمام اقدامات متوجه اين بخش بود.
در نهايت با جنبش کارگري جلوي خصوصيسازيها گرفته شد؟
متوقف که نشد بلکه سرعت هم يافت. خصوصيسازي در ايران جا باز کرد.
بهنظر من همانقدر که ايران در معاملات سياسي بينالمللي وارد شد جز زيان چيزي نديد. در مبادلات اقتصادي نيز از دوره قاجار تا امروز هيچ موقع ايران نفعي نبرده است.
اتاق هم از آقاي بانکي حمايت ميکرد؟
اين نسخههاي بانک جهاني بود، ما کاملاً نسخههاي بانک جهاني را رصد ميکرديم، به نمايندگي از مجامع بينالمللي با رئيس صندوق بينالمللي پول مذاکره کردم، الآن تمام اتحاديهها در عرصه بينالمللي خاموش شدند ولي تا آخر دهه 90، اتحاديهاي وجود نداشت که با خصوصيسازي موافق باشد.
شما از کساني بوديد که در اين جلسات شرکت ميکرديد؟
اگر رأس جلسه نبوديم به عنوان سلسله جنبان جلسه حضور داشتيم و در اين مورد صاحبنظر بوديم. در محافل بينالمللي بسياري در مقابل ما کوتاه ميآمدند چون ميدانستند ما حقيقت را ميگوييم.
آقاي محجوب برنامه اول را مجلس سوم تصويب کرد و در اين برنامه خصوصيسازي بهصورت مفصل مطرح بود بنابراين ميتوان اينگونه ادعا کرد که خصوصيسازي توسط مجلس تصويب شد؟
بنده در آن دوره در مجلس حضور نداشتم ولي قبول دارم که نبايد مجلس به اين راحتي تسليم ميشد البته در آن موقع ما با اتاق بازرگاني جلسه داشتيم. با آقاي شمس اردکاني چند ساعت در تلويزيون مناظره کردم؛ بدترين مناظرات را انجام داديم. فکر نکنيد که فقط در خيابان مناظره کرديم. حداقل 10 يا 15 ساعت در تلويزيون مناظره کرديم که تمام اين مباحث را آنجا به ريز مطرح کرديم.
در برنامه اول، خصوصيسازي بهصورت شفاف ديده شده بود اما شما در صحبتهاي خود به نداشتن قانون خصوصيسازي اشاره کرديد. علت چيست؟
تعيين مسير خصوصيسازي با خصوصيسازي متفاوت است؛ تمهيدات لازم از سال 64 الي 65 که يکباره درآمد نفتي ايران 6 و 10 ميليارد دلار شد آغاز گرديد.
کساني را ميشناسم که 16 ميليارد تومان براي واردات ماشينآلات در آن زمان پول گرفتند و فقط حدود 4 ميليارد ماشينآلات آوردند، همه آنها به بهانه خصوصيسازي بود و مابقي را در جيب خود گذاشتند و الآن هم دارند در قبرس زندگي خوبي ميکنند.
ريشه اعتراض شما در ارتباط با خصوصيسازي چه بود؟
بهنظر ما تجارت بايد در خدمت صنعت ملي باشد. هنوز در ايران کسي پولشويي را باور نکرده است. کسي جلوي پول بادآورده را نگرفت. پول بادآورده در توليد پيدا نشد بلکه ناشي از تجارت و مبادله با خارجيها است.
اسم ثروتهاي بادآورده را پولشويي ناميدند، مال حرام که از پولشويي بهدست آمد پدر اقتصاد را درآورد. قانون تصويب شده ولي يک خط از آن اجرا نشده است.
در مورد قانون کار آقاي خاموشي که در سال 78 مطرح شد نظرتان چيست؟ ايشان ادعاي ايجاد يک ميليون شغل را کردند، برداشت شما چيست؟
بنده در واکنش به صحبتهاي ايشان چنين جواب دادم که مغازههاي ما دارد به طرفي ميرود که تعدادشان کم شود چرا که اقتصاد در حال توسعه است و اين امر هم نيازمند مغازه بزرگتر است بنابراين نه تنها يک ميليون شغل ايجاد نميشود، بلکه اين افراد ميخواهند صورت مسئله را پاک کنند و اين نه فقط فرصت شغلي درست نميکند بلکه فرصت توليد را نيز از ما ميگيرد. قرارداد کارگاه کوچک شفاهي نيست بلکه کتبي است. ظرف 10 سال هم تعداد کارگاههاي صنفي 100 هزار تا هم نميشود. بنابراين عملي نيست که بگوييم عمل اينها مانع گرفتن نيرو يا مخل کار اينها است.
ولي شما بجاي پاسخ منطقي کار را به بيرون از مجلس کشانديد و راهپيماييهاي بزرگ و تجمع در مقابل اتاق بازرگاني را انجام داديد.
حتماً همينطور است، بنده گفتم حتي اگر هيچکسي هم نيايد، من ميروم؛ چرا نبايد اعتراض ميکرديم.
نتيجه اين اعتراضات چه شد؟
قانون مصوب شد البته با شکل و ترکيب ديگري. با ترکيب خيلي ملايمتري؛ توافق نوشتيم و اتفاقاتي افتاد که حداقل خسارت متوجه کارگر شود. البته اعتراضات به مجلس کم نشد؛ قطعاً در مورد اتاق اعتقاد دارم که اعتراض ما بجا بود ولي هرگونه نسبت داده شده به اشخاص نادرست و غلط بوده و ما براي نسبت دادن به افراد کسي را دعوت نکرديم. قطعاً به گفته آقاي خاموشي و نظر اتاق اعتراض داشتيم اما مايل نبوديم که به آقاي خاموشي توهين شود.
ولي قانون کار آقاي خاموشي به هر حال طرح بود و به نظر من اشتباه است که با آوردن کارگران به خيابان به تصميمگيرندگان فشار آوريد؟
ما روشهاي خودمان را داريم، وقتي افراد منفعت طلب هستند ما نيز از ابزارهاي در اختيار استفاده ميکنيم.
* عليرضا محجوب: دبيركل خانه كارگر
منبع: رمزعبور 5