بازدید 23422

بیست دليل براي فروپاشي آمريكا

محمد عبداللهی
کد خبر: ۱۵۳۹۷۵
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۶:۱۵ 16 March 2011
«ماكسيم گوركي»، نويسنده معاصر روسي، پس از مسافرت به آمريكا، اين سرزمين را «شهر شيطان زرد» ناميد؛ عرصه عصیان‌گری انسان، محل نماهای سر به فلک کشیده، تناقض قدرت و ضعف بشریت که در نمای بسته انسانی در پای برج های عمودی ترسیم می شود و بدین ترتیب، او در پیش پای برساخته اش به ضعف می افتد. آمریکا محل مغالطه وهم آلود آزادی، توحش و سراب توهم سعادت بشری است که قانون صعود و نزول تمدن ها، گمانه فروپاشی اش را تقویت می کند؛ گمانه ای که پیشتر از این، پايگاه اينترنتي «ماركت‌واچ» نیز بر پایه آن گزارش تحلیلی خود را منتشر کرد.

این پایگاه که در گذشته به نام «سي‌بي‌اس‌ ماركت‌واچ» شناخته مي‌شد و با شبكه تلويزيوني «سي‌بي‌اس» آمريكا همكاري داشت، گزارش خود را درباره از دست رفتن روح سرمايه‌داري آمريكا و حتمي بودن فروپاشي اين كشور به صورت زير آغاز كرد:

«بیست دليل در اثبات اين موضوع كه آمريكا روح خود را از دست داده و فروپاشي آن حتمي است.»

این گزارش نبرد برای حفظ روح سرمایه داری را پايان يافته دانسته و نوشته است:
«روح سرگردان سرمايه‌داري مُرد و شايد بدتر از آن، ما روح آمريكا را از دست داده‌ايم و در سراسر جهان، پیامدهای آن فاجعه‌بار خواهد بود» و بدین ترتیب، مردي هم‌چون «مارك فابر» سوييسي در ماهنامه سرمايه‌گذاري خود تحت عنوان گزارش«The Gloom Boom & Doom» هشدار داد: «با سقوط نظام سرمايه‌داري‌مان همان گونه كه امروز مي‌دانيم، آينده... فاجعه‌اي تمام‌ عيار خواهد بود.»

پیش بینی فروپاشی آمریکا بر مبنای گزاره های منطقی و دلایلی صورت گرفته که در پایان، نزدیکی افول آمریکا را اثبات می کنند، در حالي كه زمان وقوع چنين رويدادي مشخص نيست اما وقوع آن حتمي به نظر مي‌رسد. جوامع فرو خواهند پاشيد، چرا كه نخواهند توانست، پيش از وقوع اين حادثه برنامه‌ريزي داشته باشند. آن ها نمي‌توانند زماني كه يك بحران رخ مي‌دهد، با سرعت كافي عمل كنند. هنگامي كه يك بحران رخ مي‌دهد، آن ها غافل‌گير مي‌شوند در حالي که نبايد چنين باشد. اما ديگر دير شده است. تمدن‌ها در سراشيبي ركود هستند. بنابراين، مرگ يك جامعه، ممكن است تنها يك يا دو دهه پس از اين‌كه ميزان جمعيت، ثروت و قدرت آن به اوج خود مي‌رسد، آغاز شود.

اینک همچون گزارش «مارکت واچ» امّا این بار در روزهای نخستین ماه میلادی 2011 و در داخل مرزهای جمهوری اسلامی، گزارشی دیگر با توجه به دلایلی گوناگون چنین آغاز می کند:
«بیست دليل در اثبات اين موضوع كه آمريكا روح خود را از دست داده و فروپاشي آن حتمي است.»

1 ـ حرص و ولع نهادینه در سرمایه داری

از زماني كه «جک باگل» كتاب «نبرد براي روح سرمايه‌داري» را نوشت، «وال استريت» به عنوان بازار بورس آمريكا به بعد منفي اقتصاد آمريكا تبديل شد و با حرص و طمع بسيار، كنترل واشنگتن را در دست گرفت. غنايمي كه به ‌دست آورد نيز شامل كمك‌هاي اقتصادي، ورشكستگي‌ها و بيش از 7/23 تريليون دلار بدهی هاي جديد به خزانه‌داري آمريكا و فشار بر دولت و مردم اين كشور بوده است.

«نائومي كلين»، نويسنده كتاب «سرمايه‌داري فاجعه‌بار» با «مايكل مور» نويسنده كتاب «سرمايه‌داري: يك داستان عاشقانه» گفت‌وگو كرد. نتايج اين گفت‌وگو كه در مجله «نيشن» به چاپ رسيد، سرمایه‌داري را در اصل، قانوني كردن حرص و ولع اقتصادي دانست.

«مايكل مور» هشدار مي‌دهد: «سرمايه‌داري نه تنها محدوديت‌هايي بر حرص و ولع انسان اعمال نمي‌كند، بلكه در برخی مواقع به تقويت اين جنبه نيز مي‌پردازد.»

به گفته مور، اين اتفاق به اين دليل رخ مي‌دهد كه سرمايه‌داري در دست كساني است كه نگراني‌هاي‌شان تنها مسؤوليتي است كه در قبال سهامداران شان و يا جيب خودشان دارند. حرص و طمع در آمريكا قانوني شده و اين امر با اداره واشنگتن توسط وال‌استريت ميسر شده است.

طرفداران وال‌استريت به وسيله معامله سهام‌هاي كم‌ارزشي چون (AIG، FNMA، FMAC) كه هيچ ارزش اساسي فراي پشتوانه خزانه‌داري ندارند، ميلياردها دلار به دست مي‌آورند و بدین ترتیب حرص و ولع، جانشین روح سرمایه داری و وسيله تخريب آن می شود.

 2. افزایش شکاف طبقاتی در آمریکا

بر پایه گزارش تحلیلی «مارکت واچ»1% آمريكايي‌ها بيش از 90 درصد ثروت آمريكا را در اختيار دارند. متوسط درآمد كارگران در سه دهه گذشته كاهش يافته، در حالي كه پاداش‌هايي كه به مديران تعلق گرفته، بيش از ده برابر شده است. آمار دولتي هم‌چنين نشان مي دهد كه در سال 2009(م)، شكاف بين ثروتمندترين و فقيرترين آمريكايي ها به بالاترين سطح خود رسيده است؛ از سوي ديگر، ركود آغاز شده در سال 2007(م)، جوانان را در خطر دوچندانی قرار داده است.

بنابراین، با در نظر داشتن ضريب جيني، نابرابري درآمدي در آمريكا به بالاترين حد خود از سال 1967(م) به بعد رسيده است. از اين نظر ايالات متحده در بين كشورهاي صنعتي غرب بالاترين نابرابري را از آن خود کرده است.

بنا به آمارها، 5% از ثروتمندترين آمريكايي ها يعني افرادي كه سالانه بيش از 180 هزار دلار درآمد دارند، در سال مالي گذشته دارايي خود را بيشتر كرده‌اند؛ در حالي كه خانواده هاي با درآمد متوسط پنجاه هزار دلار، از اين نظر شاهد كاهش درآمد نيز بوده‌اند.

«تيموتي اسميدينگ»، استاد دانشگاه ويسكانسين ـ  مديسون و كارشناس فقر ـ  بر این باور است: «نابرابري درآمدي در حال افزايش است و اگر اطلاعات مالياتي را در نظر بگيريم اوضاع وخيم تر نيز مي شود. نسبت به كشورهاي ديگر نابرابرترين توزيع درآمد را در آمريكا شاهد هستيم؛ در عين حال ثروتمندان از بيشترين امتيازات اقتصادي بهره مند مي شوند.»

«هدرمن» تحليلگر ارشد خط مشي در «بنياد هريتيج» نيز بر اين باور است كه اطلاعات آماري نشان مي دهد، خانواده هاي آمريكايي در همه سطوح، درآمد كمتري در سال 2009(م) داشته‌اند و البته آمريكاييان فقير از اين رهگذر بيشترين آسيب را متحمل شده اند.

بنا به گفته وي، مدت زمان زيادي طول مي كشد تا مردم بتوانند به اوضاع خود سر و سامان دهند.
یک گزارش جدید حکایت از تداوم افزایش فاصله و شکاف طبقاتی بین فقرا و اغنیا در ایالات متحده آمریکا در سال 2010(م)، دارد.

به گزارش مهر، بنا بر این گزارش که از سوی مؤسسه سیاست اقتصادی (EPI) منتشر شده، 1% از خانواده ها که در آمریکا، ثروتمندترین طبقات این کشور هستند 225 برابر بیش از خانواده های متوسط پول دارند. این امر منجر به کاهش انسجام اجتماعی، شکل گیری عقده های روانی در افراد و شکل گیری فرهنگ های چندگانه در افراد شده است.

3 ـ  گرایش به تجزیه طلبی
شمار بسیاري از مردم آمريكا كه توان پرداخت ماليات هاي سنگين را ندارند و از تحمل بار هزينه جنگ طلبي‌هاي كاخ سفيد خسته شده‌اند، تجزيه ايالات خود را خواستارند.

به گزارش «رحما» به نقل از خبرگزاري فرانسه، هواداران افزايش اختيارات دولت‌هاي ايالتي و حاميان تجزيه ايالات متحده در يك مورد اتفاق نظر دارند و آن اين كه «دولت فدرال آمريكا بايد دست از سر آن ها بردارد.»
متخصصاني همچون «جيسون سورنس» از دانشگاه «بوفالو» در نيويورك مي گويند ركود اقتصادي، بزرگ شدن دولت و افزايش سرسام‌آور هزينه هاي دولت فدرال، از عوامل گسترش گرايش به تجزيه در ايالات متحده است.

«توماس نيلور»، استاد بازنشسته اقتصاد و رهبر «جنبش جمهوري ورمونت» (ورمونت هم اكنون يكي از ايالات آمريكاست) گفت: «دولت آمريكا اقتدار و قدرت معنوي خود را از دست داده است.»

نيلور با بيان اين كه دولت ما تحت اداره و مالكيت وال استريت و شركت هاي آمريكايي است، تصريح كرد: «اين امپراتوري رو به افول است.» تجزيه طلبان و هواداران افزايش اختيارات ايالت‌هاي آمريكا در عرصه هاي سياسي اين كشور حضور گسترده دارند و پيشينه فعاليت هاي آن‌ها به پيش از انتخاب اوباما برمي گردد.

«كرك پاتريك سيل»، رييس مؤسسه «ميدل بري» مستقر در كاروليناي جنوبي كه درباره جدايي طلبي، تجزيه و خودمختاري مطالعه مي كند، گفت: «از سال 1865(م) تاكنون اين ميزان بي‌اعتباري قوانين فدرال بي سابقه است.» به گفته سيل، «دست كم ده ايالت آمريكا از جمله ورمونت، هاوايي، آلاسكا، تگزاس و پورتوريكو خاستگاه جريان‌هاي تجزيه طلب فعال هستند.»

4 ـ  چالش های منطقه ای فراروی آمریکا

پس از جنگ سرد، نظريه پردازان امنيتي آمريكا بر این باور بودند كه با وجود پيروزي كشورشان در جنگ، اين پيروزي دوام نخواهد داشت، زيرا چالش هاي منطقه اي به گونه اي گسترش يابنده و فراگير، ظهور يافتند. در اين ميان، برخي از نظريه پردازان افول قدرت غرب را اجتناب ناپذير مي‌دانستند، ولی محافظه كاران جديد معتقد بودند كه بايد از راه تداوم برتري اقتصادي و بهينه سازي قدرت راهبردي بر مخاطرات امنيتي غلبه كرد.

«فريد برگ آرون» از نظريه پردازان آمريكايي در بهار ۱۹۹۴ ميلادي در نشريه معتبر «علوم سياسي» اين كشور در مقاله اي با نام «آينده قدرت آمريكا» تأكيد كرده بود كه در سال هاي آينده، قدرت نسبي آمريكا در مقايسه با بسياري ديگر از كشورها، سير نزولي خواهد داشت. وي عنوان داشت كه سياست جهان گرايانه و تنگ نظرانه آمريكا با سياست يكجانبه گرايي سرسختانه آن به آميزه اي مهلك تبديل خواهد شد.

اوضاع کنونی آمريكا و رویارویی با چالش هاي فرا روي جهاني و منطقه اي نشان داده است كه گفته «آرون» در آن سال تا چه اندازه به واقعيت نزديك شده است؛ هرچند فروپاشي نظام دوقطبي در دهه۱۹۹۰(م)، فضايي براي حركت آزادانه و هژمون گرايي آمريكا فراهم آورد، آمريكا ساختار موازنه قدرت در نظام بين الملل را با بن بست روبه رو ساخت و ديگر كشورهاي جهان كم و بيش ناچار شدند، در برابر محدوديت هاي آمريكا، واقعيت هاي سياست قدرت را پذيرا شوند، هر چند در اين ميان كشورهاي اسلامي مبادرت به در پیش گرفتن راهبردهايي كرده اند كه بيانگر مقاومت آنان در برابر هژمونيك گرايي آمريكا به شمار می رود.

در اين ميان، افكار عمومي جهان اسلام با علم به سياست‌هاي سلطه طلبانه آمريكا و حمايت هاي بي چون و چراي كاخ سفيد از اسراييل نسبت به سياست هاي آمريكا واكنش نشان دادند. اين مسأله در كنار اهميت يافتن منطقه حساس خليج فارس و خاورميانه در عرصه سياست خارجي آمريكا، به ويژه نقش امنيت انرژي براي منافع آمريكا، زمينه رويارويي جديدي را فراهم كرد كه مبتني بر جدال فرهنگي، تمدني و ايدئولوژيك جهان اسلام در برابر آمريكا است.

5 ـ  پیروزی اسلام گرایان و کاهش سرعت روند صلح در خاورمیانه

پس از فروپاشی شوروی، صاحب نظران و استراتژیست های آمریکایی اسلام و اسلام گرایی را مهمترین تهدیدهاي نامتقارن آمریکا برشمردند تا جایی که «رابین رایت» در همان سال های اولیه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نوشت:
«موج جدید تجدید حیات اسلام چنان فراگیر شد که با مرگ کمونیسم، اسلام به غلط یکی از رقیبان ایدئولوژیک آینده غرب تلقی شد.»

«هانتیگتون» نیز در تئوری جنگ تمدن های خود، نبرد نهایی را بین اسلام و غرب عنوان کرد و در کنفرانسی در قبرس گفت: «مشکل ریشه ای غرب در بنیادگرایی اسلامی نیست، بلکه خود اسلام است.»
از نظر نومحافظه کاران، خاورمیانه کانون اسلام سیاسی و تهدیدهاي نامتقارن است. به تدریج این منطقه بر اثر تحلیل های کارشناسی در چهارچوب استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21 به عنوان محل اسلام مسلح و سیاسی تندرو قلمداد شده است.
به جز جمهوری اسلامی که از جمله قدرت های مهم منطقه به شمار می رود، با پیروزی اسلام‌گرایان در ترکیه و همچنین پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه، نمایشی از شکست برنامه‌های ضداسلامی آمریکا در منطقه رخ داد. این عوامل باعث شده به تدریج از سرعت روند صلح در خاورمیانه کاسته شود.

به تعبیر وزیر خارجه وقت آمریکا در سال 2007(م) «هر گونه کاهش سرعت در صلح خاورمیانه، خطرات عظیمی در پی دارد. دشمنان تصمیم به از بین بردن این شانس تاریخی دارند، نباید اجازه دهیم موفق شوند.»
با توجه به روند صلح خاورمیانه و اظهارات وزیر خارجه وقت آمریکا، خطرات عظیمی از این راه آمریکا را در بر گرفته که تهدیدهاي نامتقارن اسلام‌گرایی را علیه آمریکا، تقویت می کند.

6 ـ  شکست آمریکا در عراق

مقام‌هاي کاخ سفید عراق را به عنوان کلید خاورمیانه و راه رسیدن و سلطه بر این منطقه ارزیابی می کردند. «رایس» وزیر خارجه آمریکا در مقطع زمانی حمله به عراق نوشته بود: «یک عراق تحول یافته می تواند عنصری کلیدی در خاورمیانه باشد که آرمان ایدئولوژی های نفرت زا رشد نکند.» به همین دلیل، شکست واشنگتن در عراق نیز دومین شکست در خاورمینه پس از افغانستان شد.

«بوش» در زمان اعلام استراتژی جدید آمریکا در عراق گفت: «شکست در عراق یک فاجعه برای آمریکاست. پیامدهای شکست روشن است، اسلام گرایان تندرو و افراط گرا قدرت گرفته و نیرو جذب می کنند.»

دكتر «کیهان برزگر»، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم و تحقیقات و معاون امور بین الملل مرکز مطالعات خاورمیانه در يادداشتي كه خبر آنلاين منتشر كرد، نوشت: «خروج نیروهای رزمی آمریکا از عراق، نقطه عطفی در تحولات سیاسی ـ امنیتی این کشور به شمار می آید. با این تحول، آمریکا دیگر توان تأثیرگذاری جدی بر روندهای سیاسی ـ امنیتی و اجتماعی آینده در عراق را نخواهد داشت. دلیل اصلی شکست سیاست آمریکا به وجود تناقض در سیاست های این کشور در هدایت و رهبری یک جنگ مقدس در مبارزه با رژیم بعثی و تروریسم القاعده با توجیه برقراری دمکراسی در عراق و منطقه از یک ‌سو و شدت استفاده از ابزار سخت نظامی برای سرکوب عراقی ها در توجیه برقراری امنیت و پایان سریع جنگ از سوی دیگر بر می گردد.

این سیاست آمریکا، نوعی سرخوردگی و بی‌اعتمادی در میان گروه های سیاسی و مردم عراق پدید آورد که نتیجه آن، کاهش فزاینده نفوذ و نقش آمریکا در این کشور است.»
برای آمریکا خروج آبرومندانه و سپردن امنیت ملی عراق به دست خود عراقی ها و تشکیل یک دولت ائتلافی برای ایجاد ثبات پس از خروج کامل نیروهای آمریکایی در تابستان 2011(م) مهم است. آمریکا به این نقطه رسیده که بحران عراق به راحتی قابل حل و فصل نیست. در عین حال، عراق کشوری نیست که یک شبِ به سوی اصول دمکراتیک حکومت‌داری حرکت کند و هنوز تا آن مرحله فاصله زیادی دارد.

«اوباما» به این نتیجه رسید که توان تأثیرگذاری آمریکا در روند تحولات سیاسی عراق، روز به روز کم‌تر می شود و تداوم حضور نیروهای آمریکایی در عراق جز تحمیل هزینه های مالی و کاهش نقش و جایگاه منطقه ای آمریکا فایده ای نخواهد داشت؛ بنابراین، گویا پایان لحظه آمریکایی در عراق نزدیک است.

7 ـ  شکست طرح خاورمیانه بزرگ

چالش هاي فرا روي آمريكا در خاورميانه به‌ ویژه مشكلات حادث شده براي اين كشور از زمان اشغال عراق در اوضاع کنونی، به سمتي سوق پيدا كرده كه بسياري از كارشناسان و محققان آمريكايي اين چالش ها را آغاز افول هژموني مورد ادعاي كاخ سفيد و شكست طرح خاورميانه بزرگ تفسير مي كنند. كاخ سفيد نيز مي كوشيد با فضاي به وجود آمده پس از بحران عراق و اعمال فشار و تهديد نسبت به كشورهاي عربي و اسلامي ضمن كاهش حجم كمك ها به ملت فلسطين، هژموني رژيم تل آويو را بر منطقه محقق سازد و از اين راه ضمن افزايش امنيت براي اسراييل، عمق راهبردي خود را نيز در منطقه تقويت كند و از انرژي به عنوان ابزاري براي كنترل و تحت فشار قرار دادن رقباي بين المللي بهره گيرد. به طور قطع يكي از اهداف كلان ايالات متحده در قالب طرح خاورميانه بزرگ، حاكميت و سلطه اسراييل بر منطقه بوده و هست.

طرح خاورميانه بزرگ، زمينه هاي حضور نظامي و سياسي بيش‌تر آمريكا را در اين منطقه فراهم كرده و تلاش مي كند، زمينه ساز پيشبرد رژيم اسراييل و تضمين كننده بقاي اين رژيم باشد. به هر صورت، مهندسي جديد خاورميانه كه از سوي آمريكا دنبال مي شود با مشكلاتي كه پيش روي خود دارد، نه تنها اهداف اوليه و ثانويه خود را محقق نساخته بلكه با مشكلات حادتري از جمله در عراق و مخالفت هاي رو به افزايش داخلي و خارجي روبه رو شده است. شكست راهبرد آمريكا در عراق، به طور قطع، نه تنها آغاز تدريجي خروج نيروهاي نظامي آمريكا را از اين كشور تسريع خواهد كرد، بلكه هژموني مورد نظر ايالات متحده را نيز شكننده تر از گذشته نمايان خواهد ساخت.

8 ـ  شکست استراتژی نظامی و حمله پیش دستانه

یکی از پایه های اصلی واشنگتن برای تغییر و دگرگونی خاورمیانه، استراتژی نظامی و حمله پیش دستانه بود. تجربه جنگ در افغانستان و عراق نشان داد که این استراتژی در جنگ نامتقارن کارآیی چندانی ندارد. بر همین اساس از نظر مقام‌ها و استراتژیست های آمریکایی، استراتژی نظامی برای تغییر و تحول منطقه خاورمیانه و حمله پیش دستانه شکست خورده و تکیه بر ابزار نظامی را یک اشتباه استراتژیک تلقی کردند؛ برای نمونه، «ریچارد هاوس» گفت: «همان گونه که آمریکا با صرف هزینه های سنگین در عراق و اسرايیل در لبنان آموخته، نیروهای نظامی، نوشداروی مطمئني نیست، این گزینه در برابر شبه نظامیان، سلاحی کُند و غیر مؤثر است.»

استعفا و کناره گیری «رامسفلد»، وزیر جنگ آمریکا و یکی از طراحان استراتژی حمله پیش‌دستانه حاصل شکست استراتژی نظامی در منطقه بود. این امر موجب شد تا به تدریج این اندیشه در میان نظامیان و استراتژیست های آمریکایی پدید آید که بر حسب شرایط جدید جهانی و شکل و نوع تهدیدها به ویژه با توجه به شکست و ناکامی این کشور در عراق، افغانستان و لبنان، ساختار نظامی خود را متحول سازد.

9 ـ  شکست موج چهارم دمکراسی در خاورمیانه

یکی از اهداف آمریکا در تهاجم به خاورمیانه، دمکراسی سازی بود. هر چند این اندیشه سابقه زیادی دارد، فروپاشی شوروی موجب قدرت بخشیدن به آن شد تا متفکران متعددی به آن بپردازند و حتی زور برای تحمیل دمکراسی امری جایز شمرده شود.
با این حال، ارزیابی تحولات منطقه در سال های اخیر نشان می دهد که دمکراسی بستری برای پیروزی و مطرح شدن اسلامگرایان شده و حتی در کشور سکولار ترکیه قدرت به دستان اسلام‌گرایان می افتد؛ بنابراین، سیاست مهار اسلام گرایان نتیجه عکس داشته و به قدرت یابی آنها انجامیده است. آن گونه که ریچارد هاوس، ريیس شورای روابط خارجی وقت آمریکا اشتباه دوم آمریکا را در منطقه، حساب کردن روی ظهور دمکراسی برای آرام کردن منطقه دانست.

10 ـ  شکست مبارزه با تروریسم

پس از 11 سپتامبر، مبارزه با تروریسم به عنوان یکی از اهداف سیاست های آمریکا اعلام شد. بررسی دیدگاه های بیش از صد نفر از کارشناسان ارشد سیاست خارجی آمریکا چه از طیف جمهوری‌خواه و چه دمکرات، نشان داد نزدیک 80% شرکت کنندگان در «کارنامه تروریسم» در دولت ایالات متحده مشغول به کار بوده اند که از این مقدار بیش‌ از نصف آن ها در قوه مجریه، یک سوم در ارتش و 17% در جامعه جاسوسی فعالیت داشته اند. 84% از کارشناسان، کارنامه تروریسم آمریکا را در جنگ علیه تروریسم، موفق ندانسته اند. 86% این کارشناسان جهانی را به تصویر کشیده اند که به طور فزاینده ای برای مردم آمریکا خطرناک تر می شود.

به طور کلی، آن ها اتفاق نظر دارند که دولت ایالات متحده در تلاش های امنیت داخلی خود بی کفایت است.

11 ـ  ناکارآمدی ارتش آمریکا

قدرت نظامی آمریکا، بزرگترین تکیه گاه این کشور برای تقویت و حفظ ابرقدرتی آن در جهان به شمار می رود. افزایش بودجه نظامی آمریکا پس از 11 سپتامبر 2001(م)، بیانگر قدرت نظامی در راهبرد جهانی آمریکاست. 145 هزار نیروی نظامی آمریکا در عراق با تمام تجهیزات پیشرفته قادر نیست با 1% از جمعیت عراق که در تقابل با ارتش آمریکا است، مبارزه نماید.
تلفات روزافزون این کشور در عراق و شیوع بیماری های روانی در میان ارتش مستقر در این کشور و فرار سربازان آمریکایی بیان‌گر ناتوانی ارتش آمریکا در مهار امنیتی است. عقب نشینی ارتش آمریکا از شمال و جنوب افغانستان و سپردن امنیت این مناطق به ناتو و ناکافی دانستن سربازان آمریکایی در عراق توسط بوش مصادیق روشنی از شکست ارتش آمریکا در برابر نیروهای نامتقارن در منطقه است.

گزارش «بیکر ـ همیلتون» نشان داد که ارتش آمریکا در جنگ با تروریسم شکست خورده است.

12 ـ  شکست اطلاعاتی کاخ سفید

حادثه 11 سپتامبر، برآورد نادرست سازمان اطلاعات آمریکا برای تهاجم به خاورمیانه و پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه و هم‌چنین شکست سناریوی براندازانه در ایران همگی مصداق شکست اطلاعاتی آمریکاست. مدت ها از اعتراف بیشتر سیاستمداران و صاحب نظران آمریکایی مبنی بر شکست خود در نبرد اطلاعاتی در خاورمیانه می گذرد که به جابه جایی مسئولان سازمان سیا و مراکز اطلاعات ملی آمریکا پیامدهای این شکست است. در این باره، «برژینسکی» مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا، برآورد نادرست امنیتی از عراق قبل از جنگ را بزرگترین افتضاح در تاریخ سازمان های اطلاعاتی آمریکا یادآوری کرده است.

13 ـ  افزایش نفوذ و قدرت در ایران

تضعیف و نابودی جمهوری اسلامی ایران از جمله اهداف آمریکاست؛ امری که روند تحولات منطقه ای و جهانی نشان از شکست آن دارد چرا که حتی ارزیابی مقام‌هاي آمریکایی این است که جمهوری اسلامی ایران قدرت و نفوذ بی بدیلی در منطقه پیدا کرده است. این فرآیند انتقاداتی را به سیاست های دولت های وقت آمریکا در پی داشته است. چنان چه «آلبرایت» وزیر خارجه سابق آمریکا در اعتراض به سیاست های بوش گفت:
«ایران به خاطر تهاجم آمریکا به عراق قدرتمندتر شده و این بیش‌تر یک فاجعه است تا یک راهبرد که ريیس جمهور آمریکا، مطرح کرده است.»

14 ـ از دست دادن مدیریت بحران

گزارش های مراکز راهبردی و مطالعاتی آمریکا نشان داد که اوضاع منطقه از کنترل کاخ سفید خارج شده و آمریکا به تنهایی قادر به حل مشکلات ناشی از تغییرات در خاورمیانه نیست. هر چند در سال های گذشته برای برون رفت از این وضعیت، نخست یک جانبه گرایی در تحولات عراق و مسأله هسته ای ایران و سایر بحران های منطقه ای از جمله سوریه و لبنان را کنار گذاشت و به کشورهایی چون فرانسه و آلمان متوسل شد و یا در افغانستان با عقب نشینی از مناطق جنوبی و شمالی جای خود را به نیروهای ناتو بخشید؛ در برخورد با روسیه فرانسه را با خود همراه ساخت و در خلع سلاح حزب الله لبنان از دخالت مستقیم پرهیز کرد،
رویداد اخیر که به انحلال کابینه «حریری» در لبنان انجامید، نشان داده شد تمامي این سیاست ها، نتوانسته مدیریت بحران را به کاخ سفید بازگرداند؛ همان گونه که در سال های گذشته گزارش 142 صفحه ای بیکر ـ همیلتون قاطعانه اعلام کرد در صورتی آمریکا می تواند بحران خاورمیانه را مدیریت کند که به کشورهای ایران و سوریه متوسل شود.

15 ـ شکل گیری خاورمیانه اسلامی

همه تلاش آمریکا از هجوم سخت افزاری و نرم افزاری به خاورمیانه تغییر فرهنگ سیاسی منطقه و حاکم کردن لیبرال دمکراسی بود، ولی اینک اسلام به عنوان ایدئولوژی مطرح در خارومیانه قدرت را در دست گرفته است. ناسیونالیسم غربی و لیبرال دمکراسی هیچ جایگاهی در جوامع اسلامی خاورمیانه نخواهد داشت، همان گونه که «گراهام فولر» در مقاله «آینده اسلام سیاسی» نوشت:

«اسلام تنها آلترناتیو منطقه است و سیاست های غرب و آمریکا مانع از روند رو به پیشرفت آن نخواهد شد، بلکه سیاست های خاورمیانه ای بوش موجب تسریع و شتاب آن نیز گردید.»

روند تحولات منطقه، نشان از فرآیند رو به رشد اسلام گرایان است که غرب گرایان را به کناری می زنند.

16 ـ  آمار تکان دهنده وضعیت دختران آمریکا

در حالی که مسأله‌ عفاف و حجاب دختران و زنان مسلمان، به ویژه در جمهوری اسلامی ایران به یکی از معضلات اصلی، سیاسی و به دنبال آن از اهداف اصلی حمله‌ها و تهاجم‌هاي فرهنگی لشکریان جنگ نرم آمریکا تبدیل شده و مقام‌هاي سیاسی آمریکا به رغم غوطه‌وری در مرداب مشکلات اقتصادی و انزوای سیاسی خود، دايم نگرانی خود را از وضعیت دختران و زنان در ایران اسلامی اعلام می‌کنند، وضعیت دختران و نوجوانان آمریکایی، در ابعاد متفاوت روحی، روانی، ناامیدی، ناامنی ... و به ویژه در مسايل جنسی، بسیار اسف‌بار است!


بنا بر آمار رسمی گزارش شده، نزدیک به نیمی (46٪) از کل دختران بین 15 تا 19 ساله‌ آمریکایی، دارای سابقه‌ی روابط جنسی هستند و این در حالی است که قوانین ازدواج در اسلام برای زیر هجده سال را با شعار «کودک آزاری» مورد تنقید قرار می‌دهند! و حال آن که بدیهی است با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی و ... ، حتی اگر فرهنگ ازدواج در سنین نوجوانی در ایران همگانی شود، باز ممکن نیست که نیمی از دختران 15 تا 19 ساله ازدواج کنند. در میان دختران 15 ساله‌ و مجرد آمریکایی، فقط 13٪ رابطه‌ جنسی را تجربه نکرده‌اند! یعنی 87٪ آنان بدون ازدواج از سابقه رابطه‌ی جنسی برخوردارند و تا سن 19 سالگی فقط از هر 10 نفر، 3 نفر فاقد چنین رابطه‌ای هستند! و البته این رقم طبق گزارشات رسمی است که همیشه کمتر از واقعیت بیرونی است.

حداکثر سن تجربه‌ رابطه‌ جنسی دختران آمریکایی، 17 سالگی است، در حالی که حداقل سن ازدواج آن‌ها 20 سالگی است و این بدان معناست که این عده در معرض حاملگی‌های زودرس و ابتلا به بیماری‌های مقاربتی که شاید یک دهه به طول انجامد هستند.

بنا بر آمار رسمی در سال 2006(م) تعداد 420.200 سقط جنین توسط مادران 15 تا 19 ساله به ثبت رسیده است و سن به پایان رساندن دوران بارداری زنان 15 تا 19 ساله در این سال به 27٪ تنزل پیدا کرده است. با توجه به این که از هر 10 نوجوان فقط 6 نفر به هنگام سقط جنین با بزرگتر خود مشورت کرده و تحت نظر آن‌ها نوزاد خود را سقط می‌کنند، دولت آمریکا تصمیم دارد تا پایان سال 2010(م)، حضور و همراهی یکی از والدین برای سقط جنین را در 38 ایالت اجباری کند.

17 ـ  هماهنگ نبودن هنر و سياست‌هاي آمريكا

هنر و سياست‌هاي واشنگتن، هميشه با هم هماهنگ نيستند. حتي در اوج موفقيت سياست فرهنگي آمريكا در سال‌هاي دهه 1950(م)، تلاش‌هاي اين دولت براي ترويج هنر آمريكايي در خارج از كشور گرفتار بحث‌هاي داخلي شده است. بنا بر اظهارات «مايكل ال.كرن»، نويسنده كتاب «ريزش پناهگاه‌هاي روح بشري: هنر آمريكايي و جنگ سرد»، وزارت امور خارجه تورهاي بين‌المللي دو نمايشگاه را به خاطر اتهام به كمونيستي بودن برخي از هنرمندان و يا داشتن تفكرات كمونيستي، لغو كرده است.

يكي از این هنرمندان «جودي ورتين»، متولد آرژانتين و ساكن بروكلين است، وي پس از خلق يك اثر هنري در سال 2005(م) در مكزيك، مورد تهديد گروه‌هاي ضد مهاجرت قرار گرفت، وي در اثرش كفش‌هاي كتاني كشيده بود و آن‌ها را به مردم ساكن تيجانوي مكزيك، تعميم داده بود كه قصد عبور از مرزها به سمت ايالات متحده را داشتند. هر خانواده مجهز به قطب‌نما، چراغ قوه، مسكن‌هاي آرام‌بخش و كفش‌هايي بودند كه نقشه ناحيه‌هاي مرزي روي كف آن حك شده بود، به باور خانم ورتين، نيروي هوشمند يك ايده فوق‌العاده است. وي افزود: «به نظر من براي هنرمندان آمريكايي بسيار مهم است كه به خارج از كشور سفر كنند تا عقيده متفاوتي نسبت به دنيا كسب كنند، اين به واقع يك امر حياتي است.»

«پاول فيفر»، هنرمند ديگري كه در خارج از كشور روي آثارش كار مي‌كند، معتقد است اين تصور قابل تغيير است ولی به شرط اين كه اين هنرمندان از آزادي كافي برخوردار باشند.

وي ادامه داد: «بهترين آثار هنري نبايد ضرورتاً به شيوه‌اي طراحي شوند كه آقايان در وزارت امور خارجه تصور مي‌كنند.» فيفر با اشاره به تجربه كاري خود در خارج از كشور يادآور شد: «متقاعد كردن افرادي كه براي خود كار مي‌كنند و نه براي دولت آمريكا خالي از اهميت نيست، همان‌ گونه كه «فولرايت» در فيليپين بارها و بارها به مردم گفته است كه مقام رسمي دولت آمريكا نيست و تنها براي مردم كار مي‌كند تا بتوانند به صداقت واقعي و گفت‌وگوهاي دوجانبه اعتماد كنند.»

18 ـ  انحطاط فرهنگی

فرهنگ آمریکا بی‌هیچ متولی درگیر و دار شناخت بين واقعيت و خيال محكوم به مرگ است. چرا که به گفته یک نویسنده آمریکایی، توان شناخت واقعیت از خیال را از دست داده است. بر این مبنا فرهنگ آمریکایی نیازمند کنش‌گرانی است که آن را از وضعيت كودكي محتوم خويش خارج سازند. وضعيتي كه شايعه‌هاي خاله زنكي و پوچ، به جاي اخبار و اطلاعات به خورد مردم داده مي‌شود.
فرهنگ فرو رفتن در توهم و خيال و هم‌چنين فرهنگ سلبريتي كه در اطراف آن رشد و نمو كرده، دست به دست هم داده اند و پوچي وحشتناكي نصيب جامعه كرده اند؛ اين گونه است كه اكنون فرهنگ آمریکا از يك فرهنگ توليدي به يك فرهنگ مصرفي تبديل شده است. در واقع خصلت «صنعتي شدن» به فرد فرد جامعه آمریکایی نيز تعميم داده شده است. در این فرآیند حتی فساد به مختصات تجارت آمیخته می شود و سکس به یک مزیت اقتصادی بدل می شود. توليدكنندگان محصولات پورنو هم مي دانند كه سن مشتريانشان به طور فزاينده اي در حال کاهش است، امّا سود و تجارت است که این فرآیند تولید را توجیه می کند.

19 ـ  افزایش فساد در آمریکا

هر سال در آمريكا سیزده هزار فيلم پورنو توليد مي شود. بر پايه گزارش (Internet filter review)، عايدي جهاني پورنو شامل اتاق هاي پخش فيلم در هتل ها، كلوب هاي سكس و صنعت رو به گسترش سكس الكترونيك، 97 ميليارد دلار در سال 2006(م) بوده است. اين عايدي، با درآمد شركت هاي پيش‌رو در امر فن آوري مثل «مايكروسافت»، «گوگل»، «آمازون»، «اي بي»، «ياهو»، «اپل»، «نت فليكس» و «ارث لينك» برابري مي كند. فروش سالانه در آمريكا نزدیک 10 ميليارد دلار يا حتي بالاتر تخمين زده مي شود. هيچ ارگان يا نهادي در امر كنترل و مونيتورينگ صنعت پورنو وجود ندارد؛ برای نمونه، «جنرال موتورز»، صاحب (Direct TV) است كه هر ماه 40 ميليون تصوير پورنو روانه خانه آمريكايي ها مي كند (At& T Broadband) و (Comcast Cable) هم اكنون به خاطر وجود «شبكه داغ» (سكسي) سرويس‌هاي سرگرمي و سرويس (pay per view) مخصوص بزرگ‌سالان، بزرگترين شركت خدمات دهي پورنو در آمريكاست؛ ( At &و جنرال موتورز) نزديك به 80 درصد دلارهاي صرف شده توسط كاربران و مصرفت كنندگان صنعت پورنو را پارو مي كنند.

به گزارش «ایونا»، بنابر تحقیقاتی که وزارت دادگستری آمریکا درباره روسپی گری، فساد و فحشا انجام داده، دریافته است که این عمل تجارتی رایج و پرسود است که درآمد و سرمایه آن به 8 میلیارد دلار می رسد و با دیگر سازمان های تبه کاری در ارتباط می باشد. این تجارت اشکال گوناگونی را در بر می گیرد از چاپ کتاب های مستهجن گرفته تا مجلات، نوارهای ویدیویی، شبکه‌های ماهواره ای و اینترنت.

بنا بر آمار سازمان اطلاعات آمریکا (FBI) روسپی گری سومین درآمد سازمان های تبهکاری بعد از قاچاق مواد مخدر و قمار است و تقریباً به وسيله مجلات و فیلم های مستهجن 85% این درآمد را کسب می کنند.

در عصر کنونی، دست کم 900 سینما مختص به فیلم‌های مستهجن در آمریکا داير است و بیش از 1500 کتاب‌فروشی، کلوپ فیلم‌ها و مجلات مبتذل را خرید و فروش می کنند و این تعداد حتی سه برابر غذاخوری های معروف مکدونالد است. مشخص است که آمریکا رتبه اول را در ساخت و تولید موارد فساد و فحشا به خود اختصاص داده است.

بر پایه آمار سال 2002(م) این کشور سالانه 159 مجله در این زمینه یعنی به تعداد 8000 جلد در سال چاپ می کند و تجارت اجاره کردن فیلم‌های مستهجن از سال 1985(م) از 75 میلیون به 665 ملیون در سال 1995(م) رسید.

صاحبان این تجارت دریافته‌اند که برخی از مردم اگر از ننگ و آبروریزی نمی ترسیدند وارد این کار شده و حتی بر پرده سینما خود را نشان می دادند، ولی با فشار حکومت تصمیم گرفتند ارسال این موارد را از راه پست انجام دهند که برخی از مردم هم که هنوز دارای فطرتی پاک بوده و کمی غیرت و ننگ در وجودشان بود آن‌ها را رد می کردند.

روانشناسی به‌ نام «ادوارد دونرستین» عنوان می کند: «کسانی که در کار فساد و فحشا هستند، دچار خشونت بیش از اندازه، توجه نداشتن به مشکلات دیگران و تجاوز به دیگران می شوند.»

برخی محققین نیز بر این باورند که دیدن این موارد باعث تقبل تجاوز بر خود و اجبار دیگران به فاحشه گری و تمایل به تجاوز به دیگران شده و در نظر آن ها این جرایم خرد و ناچیز به شمار می‌رود.

دو پژوهشگر به نام‌های «آدلف زیلمان و گنینگز برایانت» دریافتند، کسانی که به این امور پست مشغول هستند، تجاوز را جزو جرایم جنایی به شمار نیاورده و غرق در این امور شده و بدان معتاد می شوند و زشت ترین و پست ترین جنایت ها را انجام می دهند. مانند تجاوز، شکنجه تجاوز شده ها، لواط، تجاوز به کودکان و انجام همین اعمال بر جامدات، حیوانات و محارم. گروهی از افسران پلیس، تحقیقی را درباره تجاوز فردی و جمعی انجام دادند و دریافتند که فیلم های مستهجن و دیگر موارد فحشا و سکس نقش اساسی و قابل لمسي در تحریک این افراد به ارتکاب این جرایم داشته است.

20 ـ  کاهش و افول قدرت نرم آمریکا

عملکرد آمریکا در سال های اخیر و به ویژه پس از جنگ در افغانستان و عراق موجب کاهش محبوبیت آمریکا در منطقه شد. همچنین افشا شدن شکنجه های غیرانسانی سربازان آمریکایی در گوانتانامو، ابوغریب در عراق و بعدها در افغانستان موج انتقادات علیه آمریکا را حوزه ای گسترده بخشید، به گونه ای که موجبات کاهش قدرت نرم آن را در جهان اسلام و حتی غرب ایجاد کرد.

مؤسسه مطالعاتي «رند» آمريکا در تحليلي نوشت: «آمريکا به نوعي به طرفي حرکت کرده که به نظر مي رسد، بیشتر شيعيان و سني‌ها، اکثر اعراب و اکثر فارس ها، آمريکا را دشمن خود تلقي مي کنند؛ در واقع، يکي از مواردي که طرف‌هاي درگير در آن مشترک هستند، مخالفت آن ها با آمريکاست.»

«جيمز دابينز» از مقام هاي پيشين وزارت امور خارجه آمريکا و نويسنده اين تحليل، خاطرنشان مي کند: «نيروهاي آمريکايي در عراق از سوي آشوبگران سني، بعثي هاي سابق و اعضاي القاعده مورد هدف قرار مي گيرند و هيچ نشانه اي از اين نیست که دشمني آن‌ها با آمريکا در حال فروکش کردن است.»

فروپاشي حتمي است
بدين ترتيب، بیست دليل نام برده شده در ارتباطي تنگاتنگ، فرهنگ، سياست، اقتصاد و جامعه آمريكا را درمي نوردد تا اين‌گونه اين درگاه بسته شود. فروپاشي آمريكا حتمي است، زمانش را نمي دانيم، ولی چرخه صعود و نزول تمدن ها و شواهد، نشان از مرگ آمريكا دارد؛ يك مرگ تدريجي!
سلام پرواز
خیرات نان
بلیط اتوبوس
تبلیغات تابناک
اشتراک گذاری
برچسب منتخب
# ماه رمضان # عید نوروز # جهش تولید با مشارکت مردم # دعای روز هجدهم رمضان # شب قدر